آگوتا_کریستوف
آگوتا کریستوف نویسنده، شاعر، رمان‌نویس و دراماتورژ مجارستانی

با آگوتا کریستوف سال ۸۶ آشنا شدم، با خواندن کتاب کوچکی به نام «زبان مادری» ترجمه چنگیز پهلوان، نشر آبی. قصه زنی نویسنده بود که با زبانی ساده و ایجازی عجیب کل زندگی­‌اش را از کودکی تا میان‌سالی در کتابی ۱۱۰ صفحه‌­ای با حروف درشت فشرده کرده بود. جدا از مینی­مالیسم منحصر به فرد نویسنده، حوادثی که از سر گذرانده بود تاثیرگذار و تکان‌­دهنده بودند؛ عطش خواندن و نوشتن در کودکی، تجربه سال­‌های سخت جنگ جهانی دوم در مجارستان، آزادی کشور از دست آلمان­‌ها و تصرف دوباره آن به دست ارتش شوروی، کمونیسم زورکی، قیام ملت علیه استبدادی که در آغاز وعده بهترین زندگی را می­‌داد، فرار از وطن و گرفتن پناهندگی از کشور سوئیس، تبعید، تنهایی، روزهای طولانی کار در یک کارخانه ساعت­‌سازی، شانزده سال تلاش مداوم برای یادگیری زبان فرانسه، نوشتن اولین داستان­‌ها و نمایشنامه‌­ها به زبان فرانسه و در نهایت چاپ رمان اول، «دفتر بزرگ» و تبدیل شدن به نویسنده­ای جهانی. همه این‌­ها با زبانی ساده و موجز تصویرهایی کلی از نویسنده‌­ای غریب به دست می‌­داد. آن زمان کتاب دیگری از آگوتا کریستوف به فارسی ترجمه نشده بود. کمی بعدتر، تینوش نظم‌­جو نمایشنامه کوتاهی از او به فارسی ترجمه کرد به نام «جان و جو». کار دلچسبی بود که آدم را یاد نمایشنامه­‌نویسانی مثل اوژن یونسکو و آرتور آدامف می­‌انداخت.

اواخر سال ۸۷ در دفتر مجله بخارا بودم که آقای علی دهباشی فراخوان یک کنکور ترجمه را بهم داد که از طرف موسسه پروهلوسیا در سوئیس بود و جایزه‌­اش بورس اقامت یک ماهه در خانه مترجمان لورن. باید ترجمه بیست صفحه از یک اثر ادبی سوئیسی را می‌­فرستادیم که به یکی از چهار زبان سوئیس نوشته شده باشد. یاد آگوتا کریستوف افتادم. رفتم کتابخانه پارک‌شهر که در زیرزمینش چند قفسه کتاب به زبان انگلیسی و فرانسه دیده بودم. «دفتر بزرگ» را بین چند کتاب دیگر از نویسنده‌­های فرانسه‌­زبان پیدا کردم. صفحه اولش را که باز کردم، شروع رمان آنقدر جذاب و روان بود که همان­جا سرپا بین قفسه­‌ها بیشتر از بیست صفحه از رمان را خواندم. نثر کتاب بسیار ساده بود. با جمله­‌های کوتاه و از زبان دو پسر دوقلو. در واقع با راوی «ما». خواندن رمان همان شب تمام شب و ترجمه بیست صفحه­‌اش، کمتر از یک هفته وقت برد. البته بارها تصحیح و بازخوانی کردم قبل از فرستادن به خانه مترجمان لورن.

آگوتا_کریستوف_اصغر_نوری
دیدار اصغر نوری با آگوتا کریستوف در خانه نویسنده
نوشاتل – سوییس- اوت ۲۰۰۹

روزهای آخر اسفند از لورن ایمیل زدند که برنده بورس اقامت شده‌­ام و می­توانم ماه اقامتم را خودم انتخاب کنم. اول مرداد ۸۸ در خانه مترجمان لورن بودم، در حومه شهر زوریخ؛ ویلایی مدرن و دلپذیر در دل جنگل­‌های روستایی به نام ورنرهاوزن. ترجمه «دفتر بزرگ» تقریبا تمام شده بود و مشغول خواندن آثار دیگر آگوتا کریستوف بودم و دنبال راهی می­‌گشتم خودش را ملاقات کنم. مسئولان خانه مترجمان ایمیل یا شماره تلفنی از او نداشتند و فقط توانستند آدرس خانه‌­اش در شهر نوشاتل را برایم پیدا کنند. برایش نامه نوشتم و شماره اتاقم را گذاشتم. چند روز بعد زنگ زده بود و پیام گذاشته بود. با صدایی خسته و صمیمی می‌­گفت خوشحال است که کتابش به فارسی ترجمه می­‌شود و از درخواست من برای وقت ملاقات استقبال می­‌کرد. یکی از روزهای آخر اوت ۲۰۰۹ آگوتا کریستوف را برای اولین و آخرین بار در آپارتمان کوچکش در شهر نوشاتل سوئیس ملاقات کردم. زیاد سرحال نبود، از چند سال پیش دیالیز می‌­شد و عملا دیگر چیزی نمی­‌نوشت. دو ساعتی باهم از ادبیات و آثارش و مجارستان و سوئیس و ایران صحبت کردیم. خانه­‌اش پر بود از ترجمه­‌های آثارش به زبان­‌های دیگر. نزدیک به چهل زبان. فارسی جزو آخرین زبان‌­هایی بود که رمان­‌های کریستوف به آن ترجمه می­‌شد. نگاهش را موقع خداحافظی هنوز به یاد دارم. قول دادم کتاب که چاپ شد برایش بفرستم ولی این اتفاق نیفتاد. آگوتا کریستوف ۲۷ ژوئیه ۲۰۱۱ در سوئیس درگذشت و آن­موقع هنوز «دفتر بزرگ» چاپ نشده بود.

«دفتر بزرگ» جلد اول سه­‌گانه دوقلوهاست و معروف­ترین اثر نویسنده. این سه‌­گانه با رمان­‌های «مدرک» و «دروغ سوم» ادامه پیدا می­‌کند و راوی قصه زندگی دو پسر دوقلو است از ۷ سالگی تا میانسالی. ردپای خود آگوتا کریستوف زندگی‌­اش در جاجای این سه رمان و رمان چهارم نویسنده «دیروز» پررنگ است. همه تصویرهای موجز داستان بلند «بی­سواد» (زبان مادری) در این چهار رمان کمی گسترده­‌تر شده­‌اند و چنان با تخیل درآمیخته‌­اند که دیگر تشخیص واقعیت از خیال غیرممکن است. اما چند ستون اصلی همچنان مشهوداند: میل به نوشتن، تبعید، تنهایی و رنج بودن در عریان­ترین شکل آن.

کتاب_های_آگوتا_کریستوف

 

زبان ساده‌­ای که کریستوف در رمان اولش انتخاب می‌­کند، گرچه می­‌تواند در ابتدا از سر عدم تسلط کامل به زبان فرانسه باشد اما در همین اثر و اثار دیگرش به سبک نویسنده تبدیل می­‌شود که با رویکرد او به ادبیات متناسب است. آگوتا کریستوف موقع نوشتن بیشتر به عینیت می‌­پردازد و راوی آثارش همواره در حال گزارش بیرون است. در سه­‌گانه دوقلوها تقریبا هیچ جمله­‌ای نیست که درون شخصیت‌­ها را روایت کند. ما هیچ­وقت نمی­دانیم شخصیت‌­های کریستوف به چه فکر می­‌کنند یا چه حسی دارند، فقط کنش­‌های بیرونی آنها را می­‌بینیم و دیالوگ­‌هاشان را می­‌شنویم. این رویکرد به ادبیات که آن را به تئاتر و سینما نزدیک می­‌کند و یکی از امتیازهای منحصر به فرد ادبیات (گزارش درون) را از آن می‌­گیرد، سبک کریستوف در نوشتن است و برای چنین سبکی، زبان ساده و موجز بهترین انتخاب به نظر می­‌رسد. کریستوف موقع نوشتن انگار بیشتر از آن­که بنویسد، پاک می‌­کند. هر جمله را طوری می­چلاند که از هر حشو و اضافه‌­ای خالی شود. کار دیگرش دوری جستن از احساسات­‌گرایی موقع نوشتن است.

هر چهار رمان آگوتا کریستوف سرشارند از صحنه‌­های خشن و لحظاتی عاطفی که می‌­توانستند بسیار احساساتی باشند، اما راوی کریستوف، بی‌تفاوت و تقریبا بی‌­احساس حرفش را می‌­زند و می­‌گذرد، هیچ مکثی در هیچ کجا ندارد. در این چهار رمان، گرچه گزارشی نزدیک به واقعیت از زندگی مردم مجارستان از زمان اشغال در جنگ جهانی دوم تا انقلاب نافرجام ضدکمونیستی در سال ۱۹۵۶ و بعد از آن، زندگی مردمان مجاری در تبعید داریم، اما نویسنده همیشه بی­‌طرف باقی می‌­ماند و فاصله­‌ای منطقی با همه حوادث نگه می­‌دارد. برای کریستوف، موادی که از زندگی واقعی می­‌آیند فقط دست­مایه­‌ای هستند برای نوشتن، برای ساختن دنیایی خیالی که فقط در ادبیات می­‌توان ان را یافت. او عاشق نوشتن است، در هر شرایطی و به هر بهانه‌­ای. شخصیت­‌های اصلی چهار رمانش هم تنها دغدغه اصلی زندگی­شان نوشتن است و ما در هر چهار رمان در واقع مشغول خواندن دفتر خاطرات یا داستان­‌های آنها هستیم. این رویکرد به ادبیات، از آگوتا کریستوف نویسنده‌­ای منحصر به فرد می‌­سازد که نظیرش را کمتر می­‌توانیم در تاریخ ادبیات جهان ببینیم. همانند زندگی گوشه­‌گیرانه و به دور از جنجال خود نویسنده، آثار آگوتا کریستوف، گوشه­‌ای از ادبیات را به خود اختصاص داده‌­اند و تا ابد زنده می­‌مانند.

ترجمه آثار آگوتا کریستوف برای من چالش مهمی بود. رسیدن به لحن مناسب کریستوف در زبان فارسی تجربه سخت و دلپذیری بود، این­که زبان هم سادگی و ایجاز داشته باشد و هم شاعرانگی ویژه­‌ای پیدا کند، و همه این­ها باید با دایره کلمات محدودی صورت می­گرفت. در لایه‌­ای از زبان فارسی که برای ترجمه کریستوف انتخاب کرده بودم، از هر کلمه‌­ای نمی­شد استفاده کرد. در ترجمه چهار رمان کریستوف، گاهی وقت‌­ها کارم شبیه تراشکاری می­‌شد که مدام کلمه­‌ها را صیقل می‌­دهد تا درون جمله جا بگیرند. در داستان­‌های مجموعه «فرقی نمی‌­کند» وضعیت کمی متفاوت بود. این داستان­‌ها در واقع شعرهایی بودند که کریستوف در نوجوانی به زبان مجاری سروده بود و بعدها که خواسته بود آنها را به فرانسه بازسرایی کند، به داستان تبدیل شده بودند. در این داستان­‌ها زبان شاعرانه­‌تر و فضا سوررئال­‌تر از رمان‌­های کریستوف بود و موقع ترجمه آزادی عمل بیشتری به من می­‌داد. می­‌شد به زیبایی جمله‌­های فارسی فکر کرد بی‌­آن­که به سبک نویسنده آسیبی برسد. همین تجربه موقع ترجمه شعرهای آگوتا کریستوف تکرار شد؛ مجموعه شعر «میخ‌ها».

تا امروز همه آثار ادبی آگوتا کریستوف را به فارسی ترجمه کرده­‌ام و همگی در نشر مروارید به چاپ رسیده‌­اند. حتم دارم با ترجمه آثار هیچ نویسنده دیگری اندازه آثار کریستوف لذت نخواهم برد. تجربه یگانه‌­ای بود و خوشبختانه این شش کتاب بیشتر از ترجمه­‌های دیگرم مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته­‌اند. از این بایت خیلی خوشحالم. بهترین اتفاق برای یک مترجم وقتی است که آثار مورد علاقه‌­اش را مخاطبان هم دوست دارند. به­‌تازگی ترجمه نمایشنامه­‌های آگوتا کریستوف را شروع کرده‌­ام. هشت نمایشنامه که وام­دار تئاتر ابسورد هستند اما بیشتر از هرچیز شبیه خود کریستوف‌­اند و دنیای داستانی‌­اش. این نمایشنامه­‌ها گرچه به اندازه رمان‌­های او معروف نیستند اما بارها در کشورهای مختلف به اجرا درآمده­‌اند و پیشنهادهای خوبی برای صحنه هستند.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید