تهران تارین - بهزاد قدیمی - مجله اوسان

«تهران تارین» آخرین مجموعه داستان در ژانر وحشت است که از «بهزاد قدیمی» منتشر شده و پس از آن «بند دیوان» را از او خواندیم که کاری است بزرگ در ادبیات وحشت و فانتزی بومی ایران که گفتن از نکات برجسته‌اش تعمق و فرصت خود را می‌طلبد.

برگردیم به «تهران تارین» که مجموعه‌ای متشکل بر سه داستان است که هر یک اثر برجسته و خاصی در ژانر وحشت محسوب می‌شود. این خاص بودن صرفاً به دلیل جذابیت پیرنگ و قدرت نویسنده در پرداخت شخصیت‌ها نیست. البته این موضوع کم و بیش در مورد سایر نوشته‌های بهزاد قدیمی هم صدق می‌کند، ولی در داستان‌های این مجموعه نمایان‌تر است. به عبارت بهتر، ویژه بودن داستان‌های بهزاد قدیمی نه فقط به خاطر فضاسازی و شخصیت‌پردازی، چه شخصیت‌های انسانی و چه موجودات افسانه‌ای داستان‌ها، بلکه به دلیل سبک نگارش او هم هست. نثر قدیمی، ملغمه‌ای از نثرهای رسمی و محاوره‌ای است؛ انگار که پدربزرگ کتاب‌خوانده‌ای در یک شب بلند یلدایی، نوه‌هایش را دور خودش جمع کرده، قصهٔ هول‌انگیز دیو هفت‌سر را با چنان بگوید که مو به تن نوه‌ها سیخ شود و بعد در اوج روایت، شوخ‌طبعی را وارد روایتش کند و در این میان، پیچ تنظیم گفتارش را گاهی به بوستان سعدی متمایل کند و گاهی تکه‌های جوان‌پسند روز بیندازد. این شوخی‌های کلامی نه در محاوره شخصیت‌ها (که البته آن هم هست) بلکه بیشتر در لحن خود راوی است و در بافت روایت.

به این دیگ آش پرملاط، اضافه کنیم حضور گاه و بیگاه دوربین و کارگردان را که گاهی (به سیاق قدیمی!) به خواننده یادآوری می‌شود. گاهی راوی وسط دیالوگ‌ها می‌پرد و نمی‌گذارد فراموش کنی که این آش را او برایت پخته است.

 

الغرض، به اجمال اگر بخواهم در باب هر سه داستان تهران تارین بگویم، می‌شود این بندهایی که در ادامه می‌خوانید.

‏«چهار جفت کفشِ چهارگوشه» داستانی است که هم فضای تار و سیاه و مافیایی و غریبی برای تهران ترسیم و هم پای موجودی خیالی را به این فضا باز می‌کند. آشپز و رستورانی داریم که از غریب‌ترین موجودات غذا می‌سازند، حتی از آدم‌ها، و طبعاً مشتری‌هایی هستند که هم طبعشان به این خوراکی‌ها می‌رسد و هم پولشان. دلال‌هایی هم این وسط هستند که دست این کارآفرینان دهشت‌آور را در دست مشتریانشان می‌گذارند. در این میان، خالو ثمان بیچاره را داریم، با هشت پای بی‌قواره‌اش که برایشان دنبال کفش می‌گردد و با وجود ماورای دنیای طبیعی بودنش چنان روایت می‌شود که حضورش در داستان عادی می‌نماید.

«نفحات مرگ» اما می‌بردتان به فضای جادویی نکرومنسرها و عهد باستانی. به تاریکی بیابان و درندگی و آوازهای عتیق. به پس و پیش شدن مرز مرگ و زندگی. به جایی که عشق و نفرت و مرگ و زندگی و فساد و تعهد چنان در هم تنیده‌اند که یک نفس تا ته داستان می‌کشاندت.

سومین و طولانی‌ترین داستانِ مجموعه؛ «رهایی ببرینه» است که نه تنها ملغمه‌ای از چند نوع وحشت را در سطحی عالی ارائه می‌کند، بلکه نقاشی توصیفی خیال‌انگیزی از نبرد بین هیولاها را پیش چشم خواننده می‌گذارد. جایگاه «ببرینه» بر فراز برج میلاد عالی و کاملا تصویری است و چاره‌ای جز ترسیم ذهنی شخصیت برایت نمی‌گذارد. نکتهٔ خاصی که دربارهٔ این داستان باید گفته شود این است که نه تنها تصویرپردازی، بلکه واج‌آرایی کلامی‌اش هم از دو داستان دیگر بیشتر است.

 

دو نکتهٔ دیگر هم در این مجموعه حائز اهمیت است. اول این که تکنیک ظریفی در مجموعه به کار برده شده که قطعات درون و میانه‌ی داستان‌ها (و حتی داستان‌های دیگر مجموعه‌های قبلی) را با تصاویر و اشاراتی به هم ربط می‌دهد که برای خوانندهٔ آشنا با بهزاد قدیمی می‌تواند خوشایند باشد. در مورد خصوصیت دوم مجموعه چندان مطمئن نیستم به این دلیلی که می‌گویم بوده باشد، ولی قطعاً نتیجه‌اش این است. دو داستان کوتاه اول و داستان بلندتر آخر کتاب چیده شده است. گویا نویسنده تلاش کرده فضای وحشت و فانتزی سیاهی که برای خواننده خلق کرده به مرور کش بیاید و بیشتر خواننده را در خود فرو ببرد؛ به خصوص اگر کل کتاب را در یک نشست بخوانی!

 

مخلص کلام این که، ترکیب خیال و واقعیت و کابوس است که در این داستان‌ها عرضه می‌شوند و همین تنیدگی است که فکری‌ات می‌کند که مگر نه دنیای خوفناک داستان امتداد سایهٔ دراز واقعیت ترسناک تهران کنونی است؟ «تهران تارین» مجموعه داستانی خواندنی و تلخ و ‌ شیرین است (طبیعتاً بیشتر تلخ) و خواننده را به فضایی دهشتناک و دنبال‌کردنی می‌برد تا دمی از تاریکی‌های تهران خلاص شود. ولی یادمان باشد که با خواندن  داستان‌هایی از این دست «نمی‌توان از گیر بدبختی‌های دنیای واقعی گریخت.»

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید