اینک آخرالزمان
یک زمانهایی هم بود که یک خودکار و دفترچهای کاهی میشد تمام دارایی یک آدمی و تف میکرد به تمام دار و ندار و لذت دنیا، و لذت خلقکردن و آفریدن را با دنیا عوض نمیکرد و تازه وقتی روی شقیقههایش سفید میشد و از دنیا فقط نداری و فقرش را چشیده بود، میشد نویسنده، میشد داستاننویس، میشد رماننویس. حالا تازه اول برو و بیا بود و اولِ «نه» شنیدن که دار و ندارش را بگیرد روی دستش و از این در بستهی ناشر به در بستهی یک ناشر دیگر برود و باز هم همینطور خودکارهایش ته بکشد و دفترچههای کاهی ارزانقیمت سیاه شوند و داستانی نو از پس داستانی دیگر. آخر سر هم که کتابش چاپ شود، در حسرت خواندهشدن در جامعهای جهان سومی و از هر نظر فقیر بنشیند و کتاب در همان چاپ اول به محاق برود که برود تا مرگ سروکله خوشیمنش پیدا شود و مُهر شهرت را بکوبد روی پیشانی مؤلف و حالا تازه حرف و حدیث و هیاهوها پا بگیرد که «چه گوهری را از دست دادیم».
از دورانی خیلی کهن و دور حرف نمیزنم، همین چند سال پیش، از صادق هدایت میگویم؛ از بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی حرف میزنم. نه! خیلی دور نرویم، از همین پارسال حرف میزنم؛ از کوروش اسدی حرف میزنم. دور نرویم؛ از همین روزها حرف میزنم که محمود دولتآبادی هنوز جلوی چشممان است. نون نوشتن را که بخوانید از قصه پردرد نوشتن کلیدر برایتان خواهد گفت. اکنون با چندوچون و خوب و بد و سبک و سیاق رمان کلیدر کاری ندارم که آن بحثی است مفصل. اما کلیدر در حال حاضر بلندترین رمان ایرانی است که در یازده جلد یا پنج جلد فشرده منتشر میشود که یک دوره پنج جلدی پالتویی کلیدر ۱۵۰ هزار تومان قیمت خورده است و همین هم در توان خرید بسیاری از کتابخوانها نیست. به قول معروف، آنکه میتواند کتاب بخرد، کتاب نمیخواند و آنکه کتاب میخواند، نمیتواند کتاب بخرد. این مثل معروف حالا مصداق زیادی پیدا کرده است.
این روزهایی که همه سرشان با بالا پایینشدن ارز و دلار و طلا و سکه گرم است و برخی اجناس در فروشگاهها کمیاب و گاه نایاب شده، مجلس پر از اخبارِ حالا دیگر عادی است و روابط بینالملل در حال نوسان است و یک روز که نه، تمام دقایق روز با حادثه طی میشود، یک اتفاقاتی هم هست که باید در تاریخ پروپیمان این روزها ثبت شود و بر شرم این سالها بیافزاید.
کتابی تمام گلاسه و به قیمت ۳۰۰ هزار تومان به فروش میرسد و با امضاء خود نویسنده ۳۵۰ هزار تومان به دست خریدار و اتفاقاً نه خواننده حرفهای، میرسد. از «تا هفت خانه آن ورتر» که صابر ابر بازیگر جوان سینما مثلاً نوشته، حرف میزنم. پیشتر هم کتابی منتشر کرده بود که پایه و اساس آن دلنوشتههای صابر ابر در اینستاگرام بوده با نام «هر رازی که فاش میکنید، یک ماهی قرمز میمیرد» و حالا با استفاده از نوستالژی بازی ایرانیها کتاب «تا هفت خانه آن ورتر» در کاغذ گلاسه به قیمتی باورنکردنی به فروش میرسد. محتویات کتاب پرداختن به نوستالژیهای ایرانی و مادربزرگی است؛ غذاهایی که بویش تا هفت خانه آن طرفتر میرود و جملههایی شاعرمسلکانه. قیمت حیرتانگیز کتاب که البته باید در گذاشتن نام «کتاب» روی برخی تولیدات ناشران، وسواس و دقت به خرج داد، ربطی به گرانی اجناسی مثل رب گوجهفرنگی و بال رفتن قیمت پوشک بچه ندارد، بلکه این هم بازی خطرناکی در حیطه فرهنگ و ضربهای به جان نزار این جنازه در حال احتضار است.
تام هنکس در ۶۱ سالگی و بعد سالها خطا و آزمون، تصمیم به چاپ نخستین مجموعه داستانش میگیرد و کتابش را نه بهعنوان یک بازیگر پرطرفدار، که بهعنوان یک نویسنده تمام عیار، وارد بازار کتاب جهانی میکند و کمتر از یک ماه رکورد فروش را میشکند، آن هم در موقعیت و مکانی که ورود به جهان نویسندگی یک شوخی بچگانه نیست. کتابی که در ایران با خرید کپیرایت به قیمت ۳۵ هزار تومان به فروش میرسد. اما قصه در ایران از لونی دیگر است؛ سلبریتیها میتوانند وارد سیاست شوند و خط و ربط انتخاب و تصمیم مردم را حالا غلط یا درست تعیین کنند؛ میتوانند وارد بازیهای کلان اقتصادی شوند و در عین حال از گرانی ارز گله کنند؛ میتوانند نقاش شوند و قیمتهای نجومی برای مشق نقاشی خود تعیین کنند؛ ناگهان مترجم میشوند و حالا چرا نویسنده نشوند؟ گیرم یکی محمود دولتآبادی باشد و ده سال بنشیند و از پی نوشتن بیوقفه، استخوان دستش بزند بیرون که یازده جلد رمان را با قیمت ۱۵۰ هزار تومان بفروشند و حالا دلنوشتههای اینستاگرامی صابر ابر با قیمت ۳۰۰ هزار تومان به فروش میرود که اتفاقاً خریدار هم دارد. همانطور که یک پُرس غذا در رستورانی در خیابان فرشته با قیمت ۳۰۰ هزار تومان هم مشتری خودش را دارد.
اگر قرار است از نوستالژی بخوانیم، چرا کتاب کوچه نمیخوانیم که بزرگترین فرهنگ فولکلور فارسی است؟ باور کنید کتاب کوچه داستانهای جذابتری برای گفتن دارد؛ باور کنید قصههای نابتری تعریف میکند و برای نوشتنش عمری بس دراز صرف شده است. تزئین دلنوشتههای اینستاگرامی یک بازیگر با کاغذ نایاب گلاسه و جلد آنچنانی، اگر ابتذال و سقوط نیست پس چیست؟ اگر آخرالزمان نیست پس چیست؟ برای هزینه چاپ چنین کتابی، بسیار نویسندگان جویای نام را به حاشیه راندن و به علفهای هرز یأس او آب دادن، اگر نیست، پس چیست؟
از خیلی دور حرف نمیزنم؛ از همین روزها میگویم که ناشران به نویسندگان میگویند رمان بازاری فروش دارد نه داستان نخبهگرا. رمان فروش دارد، نه داستان کوتاه. ترجمه فروش دارد، نه تألیف. حالا اما ورود سلبریتیهایی که معلوم نیست چرا و به چه علت در هر کاری سرک میکشند، درد تازهای به این نسخه لاعلاج اضافه کرده تا نویسندگان به محاق بروند تا با چاپ یک دلنوشته اینستاگرامی چیزی به ادبیات این مرز و بوم اضافه نشود که نشود.
کاغذ و طراح و هزینه برای اینکه بخوانیم:«مراقب ماهیهای دلهایتان باشید» یا «هر رازی که فاش میکنید، یک ماهی قرمز میمیرد»، چیزی جز احساسات روزمره کودکانه و لوس بیشتر نیست. اندیشه، حرف روز، تکنیک، قصه، تصویرسازی و … در این جملات وجود ندارند و بیشتر به پیامکهای تلگرامی شبیهاند.
امید است که صابر ابر نویسندهای توانا باشد و این یادداشت به هیچوجه فعالیتهای سینمایی او را زیر سؤال نمیبرد، اما حتی اگر این کتاب مشمول داستانهایی نو و بیبدیل بود، باز هم دلیلی نداشت که کتاب، با کاغذ تمام گلاسه فقط برای قشر خاصی که توانایی رفتن به رستورانهای خیابان فرشته را دارند، به چاپ برسد. هدف از چاپ کتاب حرف نوزدن است و اضافهکردن چیزی به این فرهنگ، نه پرکردن و زیباکردن قفسه کتابخانههایی که شاید غبار ویترینی روی آنها بنشیند. نوشتن از غذا و فرهنگ خوب است، نوشتن از نوستالژی خوب است، اما ناگوار آنجاست که به اعتبار نام بازیگری، کتابی با قیمت نجومی به چاپ میرسد و قیمت امضای او ۵۰ هزار تومان آب میخورد، این در حالی است که نویسندگان بهنام ایران در عزلت و گوشهگیری و نداری یا جان میدهند، یا جان خود میستانند.