کافه نادری
کافه نادری

سندروم نویسنده شدن ماجرایی است پر آب چشم؛ لابد همه ما حداقل به یک نفر در زندگی‌مان برخورد کرده‌ایم که در سودای چاپ کتابی بوده که نامش روی آن بیاید و از این روی خودش را در جرگه نویسندگان و شاعران و مترجمان جای دهد تا حتی اگر شده برای مدتی کوتاه به شهرتی دست یابد.

چندی پیش شخصی در فیس‌بوک خاطرات زندگی‌اش از طلاق با همسرش را به‌شکل دلنوشته منتشر می‌کرد که ناگهان پس چند یادداشت، اعلام کرد که دیگر نمی‌خواهد این دلنوشته‌ها را در فضای مجازی منتشر کند و به توصیه دوستی، می‌خواهد آن‌ها را در قالب کتاب به چاپ برساند. شخص دیگری در سن هفتاد سالگی هنوز فکر می‌کرد شاعر بزرگ کشف‌نشده‌ای است که ناشران شعرش را نمی‌فهمند و همچنان در آرزوی چاپ اشعارش در تلاش بود. شخص دیگری با داشتن مدرک مترجمی در سودای مترجم‌شدن و با وجود عدم تسلط به شعر فارسی و شناخت درست واژه‌ها، کتابی را در یک نشر رده چندمی منتشر کرده بود. فرد دیگری را دیدم که دلنوشته‌هایش را جلوی درِ ورودی خانه هنرمندان می‌فروخت و حدود ۱۵ دقیقه تمام برای هر عابر تبلیغ کتابش را می‌کرد.

گویا سندرومی در ایران وجود دارد که از هر ۱۰ نفر ایرانی، ۹ نفر آن‌ها معتقدند که می‌توانند نه خواننده حرفه‌ای کتاب، بلکه نویسندگان و شاعران و مترجمان بزرگی باشند که استعداد بالقوه آن‌ها در محاق مانده است و باید به هر ضرب و زور و هر قیمتی که شده، اوراقی را منتشر کنند و نامشان را روی جلد آن «به اصطلاح کتاب» به رخ آشنایان دور و نزدیک خود بکشانند. این احساس خودمشهورپنداری با ورود فضای مجازی به زندگی مردم، افزایش نیز یافته است تا آنجا که هر کسی با نوشتن چند سطری در فضای مجازی و گرفتن چند لایک و اظهارنظر دوستانش که از تعارفات روزمره کوچه و بازار به فضای مجازی منتقل شده است، می‌تواند نویسنده بزرگ اکنون کشف‌شده‌ی ایران و بلکه جهان باشد. اما بدتر از بد آنجاست که سندروم نویسنده و شاعر و مترجم شدن، در واقع این افراد را از کشف استعدادهای واقعی‌شان و کارهای مفید دیگری که ممکن است اتفاقاً کمتر به آن پرداخته شده باشد، بازمی‌دارد.

سقوط در قعر جدول آمار کتابخوانی و رفتن روی سکوی نویسندگی

مردمان جامعه‌ای که در قعر جدول آمار مطالعه قرار دارند، در ایستادن روی سکوی قهرمانی نویسنده و شاعر و مترجم شدن اما، گوی سبقت را از جهانیان ربوده‌اند. یعنی اینان مرحله نخست را رد نکرده، در اندیشه رسیدن به مرحله آخر هستند. این حجم عظیم افراد خودنویسنده­پندار و خودشاعرپندار در میان یک ملت، از قضا نه نشانه فرهیختگی ملی، بلکه نشانه بی‌سوادی ملی است. از دیگر سو نیز، ناشران برای فروش بهتر در شرایط بحرانی، با گرفتن مبالغی پول از این نویسندگان تخیلی یا به طمع طرفداران توخالی آنها در فضای مجازی، به دست گرفتن تیشه‌ای برای از ریشه‌زدن فرهنگ مملکت روی می‌آورند. از بارزترین مثال‌های چنین رویکردی، نویسنده و شاعر و مترجم شدن ناگهانی بازیگران و سلبریتی‌های سینمایی است که به چاپ کتاب به هر قیمتی دست می‌یازند و البته عواقب سیل انتقادات منتقدان به این جریان را نیز باید به جان بخرند.

اما نتیجه این سندروم چاپ چند جلد کتاب به همین جا ختم می‌شود؛ اما نه ختم به خیر. کتاب‌هایی که در نتیجه قطع بیشتر درختان چاپ می‌شوند و آخر سر کنار پیاده‌روها با اسم کتاب‌های ۱۰۰۰ تومانی به فروش می‌رسند و یا بدتر از آن، می‌روند که خیلی زود خمیر شوند، سرمایه کلانی را به جوی آب روانه می‌کنند. صرف مقدار زیادی کاغذ گران و کمیاب، زینک، جوهر و طراحی جلد و کار و صرف انرژی روزانه چند کارمند در صنعت نشر، نتیجه‌اش فقط خمیرشدن کتاب‌هاست و این یعنی فاجعه.

بی‌مدیریتی در حوزه نشر و فرهنگ

فاجعه‌ای که از آن حرف می‌زنیم در این شرایط تحریم، چیزی جز بی‌مدیریتی در حوزه نشر و فرهنگ نیست. پیداکردن یک پارتی در اداره ممیزی و یک آشنا در یک نشر یا پرداخت مبلغی پول، کافی است تا شما به یک نویسنده یا شاعر یا مترجم تبدیل شوید. شرایط بازار ترجمه که از این هم فاجعه‌بارتر است؛ یعنی شما می‌توانید یک کتاب را با تغییر اندکی در نام و تغییر چند جمله و البته با یک طرح جلد جدید وارد بازر کنید و به خورد خواننده ناآشنا دهید. همین است که اکنون شرایط بازار کتاب نه به‌خاطر تحریم‌ها و کمبود و گرانی کاغذ، که بیشتر به‌خاطر بی‌سروسامانی در چاپ کتاب مفید و دست اول و ضروری برای جامعه، به نقطه بحرانی خودش رسیده است.

بنابراین عدم نظارت بر روند کیفیت محتوای کتاب‌ها و نریختن آب پاکی روی دست کسانی که در تخیلاتشان، خود را یک نویسنده یا شاعر یا مترجم بالقوه می‌دانند، کار را به جایی کشانده است که یافتن یک کتاب خوب به کاری دشوار بدل شده و لاجرم کیمیا شده است.

اما بیش و پیش از آنکه از ناشر و اداره ممیزی کتاب انتظار داشته باشیم که به این روند بی‌سروسامان نظارت داشته باشند و کمی سختگیرانه‌تر برخورد کنند، لازم است که فرهنگ دانستن و یادگرفتن و خواندن، از فرهنگ نوشتن به هر قیمتی پیشی بگیرد و این مهم تحقق نمی‌یابد مگر با ترمیم فرهنگ کتابخوانی در بین عموم مردم. یعنی نقطه آغاز یک اشتباه باید اصلاح شود تا این همه وقت و انژری و پول برای هیچ به هدر نرود و در عوض صرف مطالبی شود که برای جامعه نیاز است و کشور را به ادبیات و علم به‌روز جهانی می‌رساند و به آن متصل می‌کند.

 

 

یک دیدگاه

  1. پس با این اوصاف، چطور میشه متوجه شد که یک نفر واقعا در نویسندگی توانمند است؟ چطور میشه تمیز قائل شد بین نویسنده واقعی تازه کار و نویسنده نما؟

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید