رمان قرب جوار در دهه ۹۰ در کشور چک و دوران ریاست جمهوری واتسلاو هاول رخ میدهد. شاید اگر بدون دانستن این پیشزمینه آن را بخوانیم، گمان کنیم که با یک داستان سطحی عاشقانه روبرو هستیم که به شکلی کاملا کلیشهای و قابل پیشبینی عشقی مثلثی و ممنوعه را روایت میکند.
دانیل کشیش پروتستانیست که همسر اولش را که بسیار دوستش میداشته سالها پیش بر اثر سرطان از دست داده و از او یک دختر نوجوان به نام اوا دارد. دانیل پس از مرگ همسرش، با هانا ازدواج میکند و رابطهای که بین آنها شکل میگیرد هیچوقت از یک ازدواج سنتی فراتر نمیرود و وجود عواطف و احساسات آنقدر که باید و شاید میان آن دو به چشم نمیخورد. خاطرات همسر اول برای کشیش بسیار پررنگ است و با وجود تمام سالهایی که با هانا زندگی کرده نتوانسته آن صمیمیتی را که باید با او پیدا کند.
داستان قرب جوار از جایی آغاز میشود که مادر دانیل، رو به موت است و دانیل نسبت به تمام اعتقاداتش دچار شک و تردید شده است. تمام بدیهیاتی که پیش ازین برایش مقدس بوده و موعظهشان میکرده، برایش دیگر قطعیتی ندارد، اعتقادش به خدا، وفاداری در عشق و خانواده برایش مبهم است و آموزههای قدیمی دیگر جوابگوی مواجهههای تازه او با دنیای تازه، نیست و همین زندگی شخصی دانیل را دچار پیچیدگیهای فلسفی کرده و روندش را کاملا تغییر میدهد. اما زندگی با هانا بر همان روال سابقش پیش میرود، دانیل هنوز نمیتواند از مکنونات ذهنی و قلبیش با هانا حرفی بزند و آنها را در دفتر روزانهاش یادداشت میکند و خواننده ازین طریق با ذهنیات و دیدگاه کشیش نسبت به زندگی آشنا میشود.
قرب جوار بیش از هرچیز درباره وفاداری، خانواده و عشق البته در بستر سیاست است. کشور چِک در دوره واتسلاو هاول آزادیهای تازهای را پس از یک دوره حکومت کمونیستی تجربه میکند، چیزی که پیش ازین سابقه نداشته و شیوه مواجهه با آن برای مردم امری تازه است. جامعه درحال پیدا کردن ارزشهای اخلاقی جدیدی برای خود است، ارزشهای دوران کمونیستی دیگر کارآمد نیستند. پول حرف اول را میزند و عشق جریان متفاوتی پیدا کرده و اینجاست که تعهد به یک نفر با عنوان عاشق بودن زیر سوال میرود. شاید قرب جوار روایت داستان وفاداری در جامعهایست که بیوفایی در آن تبدیل به ارزش و شیوهای از زندگی شده است.
بارا زن زیبای چهل سالهای ست که هم بازیگری میکند و هم در شرکت همسرش به طراحی داخلی مشغول است. به یمن وجود همسر پولداری که از او بسیار بزرگتر است و از معماران نامدار پراگ است از نظر مالی دغدغهای ندارد اما همین تفاوت سنی، کنترلگری و شکاکیت بیش از اندازه همسر باعث میشود این مجوز را برای خود صادر کند تا به دنبال عشق جایی خارج از خانه بگردد که به طور اتفاقی پای موعظه کشیش پروتستان مینشیند، عاشقش میشود و آنقدر پی قضیه را میگیرد تا کشیش را متوجه عشق خود کند. بارا در ذهن دانیل، یادآور همسر اولش است باوجود تردیدهای فراوان با بارا رابطه پرشوری برقرار میکنند و پنهانی یکدیگر را میبینند.
ایوان کلیما، سعی میکند وجوه انسانی شخصیتهایش را بیطرفانه با تمام دغدغههایشان در چنین موقعیتی به نمایش بگذارد و در زمان روایت سعی میکند جایی بایستد که تصویری کامل از آنها و افکارشان بدهد. بخشهایی از رمان که به شکل نامهنگاری و خاطرهنویسی دانیل است این امکان را برای نویسنده و خواننده فراهم میکند تا از دریچه ذهن شخصیتها به وقایع و انسانها نگاه کند و از قضاوتهای آنها آگاه شود و بیشتر به آنها نزدیک شود و این شیوهای ست که کلیما برای کم کردن فاصله خواننده با شخصیتهای داستان انتخاب میکند.
هانا همسر دانیل پرستار بیمارستانی دولتیست و از شواهد وقرائن پیداست که حقوق پرستاران در آن زمان بسیار پایین و حجم کاری آنها بالا بوده است ولی هانا با اینکه به تازگی شوهرش ارث قابل توجهی برده، همچنان دست از کارش نمیکشد و به زندگی قناعت پیشهاش ادامه میدهد. ماتوش یکی از بیماران هاناست که مدتی در بیمارستان بستری میشود. او زندگی خانوادگی به سامانی ندارد، درآمدش از راه نوشتن است و همسر بیوفایی دارد که گاه و بی گاه تلکهاش میکند. با اینکه دوراردور میداند همسرش به چه رویهای مشغول است اما برایش تفاوتی نمیکند. او شیفته رفتار و مراقبتهای هانا می شود دقیقا حلقه مفقود شدهای که در رابطه با همسر خود پیدا نمیکند.
همین باعث میشود تا سعی کند با لطایفالحیلی با هانا ارتباط برقرار کند. با او قراری در خانه میگذارد و هانا به بهانه داروهای ماتوش به ملاقاتش میرود. اما به رغم تلاشهای ماتوش، هانا از رابطه بیمار و پرستار فراتر نمیرود و بااینکه نگاه ماتوش به خودش به عنوان یک زن برایش تازه و جذاب است و دقیقا چیزیست که از همسرش دریافت نمیکند اما برایش دلیلی ندارد که رابطهاش را با ماتوش وقتی که بیمار او نیست ادامه دهد.
تمام حوادثی که در رمان به موازات یکدیگر پیش میروند، تصویر گسترده ای از جامعه ای را به نمایش می گذارد که نسبت به ارزشهای پیش از خودش دچار تردید است و هنوز نتوانسته چیزی را جایگزین آن نماید. در راس تمام آنها کشیشیست که قاعدتا میبایست مدافع ارزشهایی باشد که مبلغ آن است اما دانیل به کلی نسبت به آنها دچار ابهام است.