آی باکلاه آی بی کلاه

غلامحسین ساعدی با نوشتن آثار متعدد و داشتن زمینه کاری متنوع، یکی از صاحب‌قلمان ایران به شمار می‌رود. ساعدی روان‌پزشک بود و درک خاصی از شخصیت‌های روان‌پریش و افراد آسیب دیده داشت و در آثاراش از این کاراکترها به خوبی استفاده می‌کرد. می‌توان ساعدی را جست­وجوگر و مشاهده‌گر دانست، او با سفرهایی که به نقاط گوناگون ایران داشته با سبک زندگی، مشکلات، خلقیات و خرافات مردم به خوبی آشنا بوده است. ساعدی زبان را به خوبی به کار می‌گیرد و ساده‌نویسی ساعدی باعث می‌شود که مخاطبان زیادی با قلم پرقدرتش ارتباط بگیرند و از خواندن آثارش لذت ببرند. ساعدیِ چیره‌دست نمایشنامه‌های بسیاری را در کارنامه هنری خود دارد و آی بی‌کلاه آی باکلاه یکی از آن‌هاست.

این نمایشنامه دو پرده دارد، سیزده بازیگر و تعدادی سیاهی لشگر در آن ایفای نقش می‌کنند. از مهمترین آن‌ها می‌توان به پیرمرد و مرد روی بالکن اشاره کرد. میزانسن ساده است و محوطه یک محله نوساز که از طلاقی چند کوچه به وجود آمده، به همراه چند خانه تازه‌‎ساز و خوش‌نماست و سمت راست صحنه، خانه متروک و بی‌قواره قرار دارد.

پرده اول آی بی‌کلاه

در محله‌ای بی‌نام، یک شب بلوایی به پا می‌شود؛ یکی از ساکنین هیولایی دوسر می‌بیند که وارد خانه‌ای متروک می‌شود، اهالی را با خبر می‌کند، ولی هیچ‌کسی حرف پیرمرد را باور نمی‌کند. اما مرد روی بالکن می‌گوید که او هم هیولا را دیده و به اهالی هشدار می‌دهد که هیولا می‌خواهد آن‌ها را نابود کند. همه هراسانند، به دنبال چاره‌اند، اما هیچ‌کس حاضر نیست مسئولیتی را به عهده بگیرد و کاری کند.

مرد روی بالکن: آخه ما همه‌مون می‌ترسیم.

دکتر: مگه من دیوونه‌م که خودمو تو خطر بندازم.

مرد روی بالکن: مرگ خوبه، اما واسه همسایه، آره؟

کاراکتر مرد روی بالکن اعتماد همه را جلب می‌کند و به دروغ داستان‌هایی دلهره‌آور به اهل محل می‌گوید. همفکریِ همراه با جروبحث آن‌ها به جایی نمی‌رسد تا وقتی‌که راننده‌ای از آنجا می‌گذرد و اهالی از او می‌خواهند که به کلانتری برود و درخواست کمک کند. خبرنگار و اندکی بعد پاسبان می‌رسند. تحقیقات ژورنالیستی شکل می‌گیرد و در انتهای پرده اول، مشخص می‌شود که آن هیولای دوسر، پیرزنی به همراه یک عروسک بزرگ بوده است و مرد روی بالکن به اهل محل می‌خندد.

غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی

پرده دوم آی باکلاه

مانند پرده اول، پیرمرد هراسان از خانه بیرون می‌آید و خبر از ورود چندین حرامی می‌دهد، مرد روی بالکن هم حرف او را تأیید می‌کند. اما اهالی محله حرفشان را باور نمی‌کنند و آن را «بامبول» جدید می‌نامند. این بار پیرمرد و مرد روی بالکن، راست می‌گویند، اما کسی حرف چوپان دروغگو را باور نمی‌کند. دکتر برای ساکت کردن پیرمرد به او قرص خواب می‌دهد و باقی اهالی هم که بدخواب شده‌اند از این ایده استقبال می‌کنند و قرص خواب می‌خورند. مرد روی بالکن هرچه اصرار می‌کند که قرص نخورند و بیدار باشند، کسی گوش نمی‌کند. چراغ‌ها خاموش می‌شوند و همه به خواب می‌روند به‌جز مرد روی بالکن که با چراغی روشن نظاره‌گر است. در آخر حرامی‌ها به خانه‌ها یورش می‌برند و به شهر شبیخون می‌زنند و فقط مرد روی بالکن در امان می‌ماند.

در واقع دروغ‌هایی که مرد روی بالکن در پرده اول گفت، مسبب نابودی محله شد. در این نمایشنامه تمثیلی، محله نمادی از جامعه و مرد روی بالکن روشنفکر توخالی جامعه است که با دروغگویی و شعاردادن به مردم آن‌ها را به‌سوی نابودی و تباهی کشید. شخصیت‌ها هر کدام نماینده قشری از جامعه‌اند. ساعدی هر تیپ را با استفاده از اصطلاحات تیپ‌نما و جنسیت‌نما به مخاطب معرفی می‌کند. در آی باکلاه آی بی‌کلاه، کشمکش و درگیری بین طبقات مختلف جامعه را شاهد هستیم.

آی باکلاه آی بی‌کلاه غلامحسین ساعدی اولین بار در اسفندماه سال ۱۳۴۶ به کارگردانی جعفر والی در تالار ۲۵ شهریور اجرا شد و استاد علی نصیریان در نقش پیرمرد و زنده‌نام استاد عزت‌الله انتظامی در نقش مرد روی بالکن به روی صحنه رفتند.

 

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید