تیمبوکتو پل استر
تیمبوکتو - نوشته پل استر

تیمبوکتو، جایی در بی‌نهایت

 

هست این راه بی نهایت دور
توی بَر توی بَر مـثالِ پـیـاز
عطار نیشابوری

 

رمان تیمبوکتو نخستین کتاب از نوشته‌های پل استر است که خواندم و از این بابت متاسفم چرا که جهان آستر خیلی دیر کشف کردم. روزها بعد از خواندن کتاب همراه با “ویلی” و “مستر بونز” سفر کردم و هنوز هم در حال سفرم. بی‌اقراق این رمان تا به امروز در میان اندک خوانده‌های من بهترین است. این رمان با ترجمه مترجم توانا شهرزاد لولاچی در نشر افق به چاپ رسیده و متاسفانه آنطور که باید میان قشر کتابخوان شناخته نشده است.

همگی با سرعتی سرسآم‌ آور به سوی “تیمبوکتو” در حرکتیم. جایی دور، دورتر از هرجایی که تا به حال قدم به آن گذاشته‌ایم اما نزدیک‌تر از آنچه گمان می‌کنیم. می‌یابیم‌اش.

پل استر در رمانی با عنوان “تیمبوکتو” در کوتاه‌ترین حالت ممکن آنچه تا رسیدن به مقصد نهایی بر همه ما می‌گذرد را تصویر کرده است. غمی که در سرتاسر رمان جاری است برای تمام آنها که دمی در کنار کس یا کسانی از قبیله‌ی زندگان زیسته‌اند چیزی است شبیهِ مرور خاطره‌ها. “ویلی” نماد سرگشتگی همه انسان‌هاست چنان که هستیم و برای رسیدن به آرامش به جایی پناه می‌برد که تمامی ما در نهایت، از سرِ ترس یا سرگشتگی دستِ کم زمانی به آن پناه برده‌ایم. ویلی پس از گفت‌وگویی نسبتا طولانی با بابانوئل در نهایت تصمیم می‌گیرد پس از مدتها سرگشتگی و بی‌خدایی مسیری جدید برگزیند و تحت تاثیر موعظه‌ها و سرزنش‌های  “خدای ارواح و پریان” یا همان بابانوئل ایمان بیاورد و قدیس شود. اولین قدم در این راه خالکوبیِ تصویر مرادش بر بازوی راست است و پس از آن پیش گرفتنِ زندگی‌ای قدیس‌گونه و قدم گذاشتن در راهی که تمام هدایت‌شدگان آن را “راهِ راست” می‌نامند.

ویلی اما در پیمودن این راه تنها نیست. “مستر بونز” همچون پیشنیان‌اش که هزاران سال انسان‌ها را همراهی کرده‌اند، عاشقانه و وفادارانه همراه و همقدم اوست. نکته درخشان رمان همین همراهی مستر بونز، سگی بی‌اصل و نسب اما وفادار با ویلی است. مستر بنز چنان عاشق ویلی است که کم‌کم تمام رفتارهای ویلی را تحلیل می‌کند. او را نکوهش می‌کند، تشویق می‌کند و هر قدم او را برای رسیدن به مقصد می‌ستاید.

ویلی، شاعرِ اشعاری مبتذل پس از قدیس شدن، تصمیم می‌گیرد دست نوشته‌هایش (اشعار) را که هرگز فکری برایشان نکرده پیش از مرگ به دست تنها کسی که گمان می‌کند ارزشی برایشان قائل است برساند. این درست همان راهی است که کسانی که یکباره به دلیلی به مرگ می‌اندیشند پیش می‌گیرند. مرگ به مثابه هدفِ غایی.

نکته جذاب ماجرا در روایت این داستان این است ما در سفری که پل آستر برایمان ترتیب داده تنها آنچه در ذهن ویلی می‌گذرد را نمی‌بینیم بلکه در تمام طول سفر با آرا، نظرات و قضاوت‌های مستر بونز نیز همراهیم. البته که او به واسطه “فرم پوزه و سایر محدودیت‌های طبیعی” قادر به گفت‌و‌گو با ویلی نیست اما هرجا که بتواند تلاش می‌کند براساس تحلیلی که از شرایط دارد درست‌ترین تصمیم را بگیرد یا در حصول نتیجه نقش موثری داشته باشد. مستر بونز مانند هر همراه و همقدم دیگری شخصیتی مستقل دارد و براساس رویاها و خواسته‌های خود حتی پس از فقدان ویلی درست‌ترین تصمیم‌ها را اتخاذ می‌کند. با این حال او هرگز از وفاداری تهی نمی‌شود.

در تیمبوکتو همچون دیگر آثار پل آستر شهر، خیابان‌ها و خانه‌ها تنها مکان نیستند بلکه همراهانی هستند که پا به پای  قهرمانانِ داستان پیش می‌رند. شاید آنچه بر ویلی و مستر بونز در خیابان‌های بروکلین یا بالتیمور می‌گذرد، در جغرافیایی دیگر جور دیگری پیش می‌رفت.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید