فورس_ماژور_توریست
فورس ماژور ساخته روبن اوستلاند

 جونِت رو بردار و فرار کن!

بحث درباره سینمای کشورهای اسکاندیناوی در این سال‌ها، به سوژه داغی برای سینمادوستان بدل شده است. به مجرد این‌که بحث درباره یکی از این فیلم‌ها به پایان می‌رسد، فیلم خوب دیگری از یکی از شاخه‌های این درخت، شکوفه می‌زند. فیلم مورد نظرِ این یادداشت، فیلم فورس‌ ماژور (نام اصلی فیلم، توریست، به معنی گردشگر است)، محصول سال ۲۰۱۴ کشور سوئد، ساخته روبن اوستلوند، کارگردان، نویسنده و تهیه‌کننده سوئدی متولد سال ۱۹۷۴ است. فورس ماژور از وب‌سایت روتن‌تومیتوز امتیاز ۹۴، و از وب‌سایت متاکریتیک امتیاز ۸۷ را دریافت کرده و همچنین موفق به کسب نامزدیِ بهترین فیلم خارجی در جوایز گلدن گلاب ۲۰۱۵ شده است. در سال ۲۰۱۴ نیز جایزه هیئت داوران جشنواره کان در بخش نگاهی دیگر را دریافت کرده است. در ایران، نامِ روبن اوستلوند، به‌خاطر اثر دیگرش به‌نام «مربع»، که برنده نخل طلای جشنواره کان در سال ۲۰۱۷ شده، شناخته‌‌شده‌تر است.

نکته جالب توجهی که روبن اوستلوند به‌عنوان نویسنده فیلم‌نامه، در داستان گنجانده است، بحثِ مُسری‌بودن مقوله شک و تردید و سؤال در رابطه با بایدها و نبایدهاست. او این مسئله را با ترفندِ گنجاندن دو زوج دیگر در فیلم‌نامه، به اجرا درآورده است؛ اول، زوجی که شبی در رستوران با توماس و اِبا آشنا می‌شوند و دوم زوجی که دوستان آن‌ها هستند و در روز سوم به آن‌ها می‌پیوندند.

داستان فورس ماژور درباره یک خانواده چهار نفره (توماس، پدرِ خانواده، اِبا مادر، و دختر و پسرِ خردسالی به نام‌های ورا و هری) سوئدی است که برای تعطیلات، به منطقه‌ای در کوه‌های آلپ فرانسه می‌روند و در هتلی درجه یک، مستقر می‌شوند. در روز دوم اسکی، در حالی که مشغول صرف ناهار در بالکن بزرگ رستوران هستند، بهمنی از بالای کوه به سوی آن‌ها سرازیر می‌شود. در حالی که به‌نظر می‌رسد، این بهمن، فرآیندی کنترل‌شده از سوی مسئولان پیست اسکی است، ناگهان به‌سوی آن‌ها تغییرجهت می‌دهد و  همه را در بر می‌گیرد. در این حین، پدر خانواده به‌جای حفاظت از خانواده‌اش و یا هر کار دیگری، فرار را بر قرار ترجیح داده، آیفونِ خود را برداشته و می‌گریزد. بعد از مدت بسیار کوتاهی، همه چیز به حالت عادی برگشته و رستوران به‌سرعت از زیر برف بیرون‌ می‌آید. پدر به آن‌جا باز‌می‌گردد و در ادامه ناهار،  به خانواده‌اش که در اثر شوکه‌شدن، همان‌جا میخکوب شده بوده‌اند، می‌پیوندد. بعد از این ماجرا، شاهد اعتراض مادر خانواده به پدر هستیم که چرا به‌جای محافظت از جان خانواده‌اش، فِلِنگ را بسته و جان خود را نجات داده است. این قضیه منجر به ایجاد چالش‌های عمیقی بین افراد این خانواده می‌شود تا در نهایت…

اولین نکته مثبتی که درباره فورس‌ ماژور به ذهن خطور می‌کند، داستانِ جهان‌شمول و در عین حال بدون زمان و مکان آن است که هسته اصلی فیلم‌نامه را تشکیل می‌دهد، چرا که فیلم در اصل درباره مفاهیم اساسی زندگی انسان، مانند شک و تردید، انتخاب، ترسِ جان و حتی، ترجیح‌دادن است؛ مضامینی که از ازل تا ابد گریبان‌گیر ذهن بشر بوده‌اند و در طول قرن‌ها تغییرات بسیار اندکی کرده‌اند. تردید همیشه تردید بوده است؛ چه برای انسان نخستین، که مردد بوده، تا برای ایجاد آتش، سنگی را به سنگ دیگر بکوبد، و چه برای انسان امروزی که مردد است واکسن فایزر را به بازویِ خود بزند یا نه؟

نکته مثبت و قابل تأملِ دیگرِ فیلم فورس‌ ماژور، انتخاب مناسبِ لوکشینی است که‌ داستان در آن اتفاق می‌افتد، یعنی پیست اسکی. این داستان به‌علت ماهیت خود، در بستر هر مکانی می‌توانست شکل بگیرد. ولی از آن‌جایی که کارگردان، روبن اوستلوند، چند فیلم دیگر در رابطه با ورزش اسکی ساخته، و به محیط و ورزش اسکی مسلط است، بهترین انتخاب برای این کارگردان خاص از لحاظِ جغرافیای داستان، همین پیست اسکی است. مخاطب در طول فیلم به زیبایی با محیط پیرامون قهرمان‌های داستان آشنا می‌شود. دکوپاژ فیلم از این لحاظ درخشان است و نمایی اضافه در آن دیده نمی‌شود. شناساندنِ جغرافیایِ اتفاقاتِ یک فیلم‌نامه به تماشاگر، یکی از شرط‌های لازم برای یک کارگردانی خوب است، که در فورس‌ ماژور، با انتخاب صحیح نویسنده فیلم‌نامه و کارگردان (که در این فیلم یک نفر هستند) به‌علت تسلط بر این مکان، به بهترین شکل اجرا شده است. حال به آن اضافه کنید، فیلم‌برداری زیبا و درخشانِ فردریک ونتسل را که کادربندی‌هایی مثال زدنی به همراه رنگ و نورهایی زیبا را چاشنی کار خود کرده است.

نمایی از فیلم فورس ماژور
نمایی از فیلم فورس ماژور

نکته جالب توجهی که روبن اوستلوند به‌عنوان نویسنده فیلم‌نامه، در داستان گنجانده است، بحثِ مُسری‌بودن مقوله شک و تردید و سؤال در رابطه با بایدها و نبایدهاست. او این مسئله را با ترفندِ گنجاندن دو زوج دیگر در فیلم‌نامه، به اجرا درآورده است؛ اول، زوجی که شبی در رستوران با توماس و اِبا آشنا می‌شوند و دوم زوجی که دوستان آن‌ها هستند و در روز سوم به آن‌ها می‌پیوندند. زوج اول که خود نیز، صبح آن روز با هم آشنا شده‌اند و اعتقاد به روابط کاملاً باز و بی‌قیدوبند دارند، در مواجهه با داستان توماس و اِبا (جریان بهمن و فرار شوهر)، عکس‌العملی منفعل دارند، چرا که گمان می‌کنند، این مقولات به آن‌ها ربطی ندارد و سفرشان را کسل‌کننده می‌کند. ولی به هر حال خواسته و یا ناخواسته درگیر ماجرا شده‌اند. زوج دوم که شب را برای شام به اتاق توماس و اِبا آمده‌اند، نه تنها وارد بحث می‌شوند و نظرات خود را مطرح می‌کنند، بلکه پس از ترک آن‌جا بحث را ادامه می‌دهند تا جایی که به معضلات و چالش‌های زندگی خودشان می‌رسند و وارد بگوومگویی بی‌پایان می‌شوند، که این به نظر نگارنده بی‌نهایت به وجوه واقعی زندگی، نزدیک است.

به بحث‌های متنی و فرامتنی موجود در این فیلم در نقدها و یادداشت‌های ماقبل از این، بسیار پرداخته شده است که لزومی به تکرار آن‌ها نیست. ولی در انتها نکته جالب این‌که، پایان فیلم فورس ‌ماژور، مثل دیگر فیلم‌هایی که در سال‌های اخیر در کشورهای اسکاندیناوی ساخته شده، نیست. اکثر این فیلم‌ها، همان‌طور که در چند یادداشت گذشته اشاره کردم، پایانی به‌شدت شوکه‌کننده و کوبنده دارند و مخاطب را منقلب می‌کنند، ولی در فیلم فورس‌ ماژور روبن اوستلوند، چنین پایانی را نمی‌بینیم. او به شکل دیگری مخاطب را شگفت‌زده می‌کند. پایان فیلم از نظر بعضی از تماشاگران می‌تواند، پایانی باز فرض شود، عده‌ای دیگر  اما، پایان کار را از دید خود قطعی می‌دانند، که خود این قطعیت نیز می‌تواند به‌صورت دو برداشت متفاوت تفسیر گردد. و جالب این‌که، شما به‌عنوان مخاطب فیلم، با توجه به برداشت‌هایی که مخاطبان دیگر از پایان آن داشته‌اند، می‌توانید به بررسی شخصیت آن‌ها (مخاطبان) بپردازید. این یعنی فیلم کارکردی بیشتر از مدت زمان پخش یکصدوهجده دقیقه‌ای خود دارد. پس فیلم و آخر آن را خود به نظاره بنشینید و لذت ببرید.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید