نکبت، ثروت و همچنان فقر
گاهی داستانهای فولکلور و شفاهی بزرگتر از دهان به دهان چرخیدن، میشوند و گاهی داستانی برای همه دوران میشوند؛ داستانی که به دوران مدرن قدم میگذارد تا این بار با روایت نویسنده بزرگ آمریکایی، بهجای شنیدهشدن، خوانده شود. بیشک داستانهای شفاهی مفاهیمی بزرگ را در خود دارند و مروارید قصه بزرگ زندگی و تقابل فقر و ثروت است.
مروارید، داستان بزرگترین مروارید جهان است؛ مروارید داستان زن و مردی سرخپوست و کودکشان است در کمرگاه حادثهای سترگ. زن و مرد سرخپوستی که اکنون سرزمین مادریاش را در اشغال سفیدپوستان میبینند و کودکشان را در چنگال مرگ. پس در ناامیدی و آخرین تلاشهایشان به دریا میروند تا مروارید بیابند برای هزینه درمان کودکشان، اما حالا که بزرگترین مروارید دنیا را صید کردهاند و در برق باشکوهش رویا میبافند، بذر طمع در دل مردم شهر کاشته میشود تا این گوهر آرزوها به بلای جان این زن و مرد فقیر تبدیل شود.
مروارید، داستانی از سالهای دور در آمریکاست که بهروشنی تبعیض نژادی و تبعیض طبقاتی در سالهای آغازین مهاجرت اروپاییها به آمریکا را نشان میدهد؛ همزیستی و در عین حال شکاف میان سرخپوستان که زندگیشان به طبیعت آمریکا وابسته است و سفیدپوستانی که در سودای رسیدن به طلا و پول، تفنگ را وسیله رسیدن به آرزوهایشان قرار دادند.
جان استاین بک همچون همیشه روشن، سرراست و پرکشش داستان میگوید؛ داستانی که در عین سادگی میتواند خواننده را بیوقفه با خود همراه کند، چراکه میتواند داستان تمام مردمان جهان و تمام دوران و تمام جوامع باشد؛ جوامعی که همچنان تقابل فقر و ثروت، ظلمهای زیادی را بر انسان و نفس انسانی تحمیل میکند.
تفاوت مروارید با دیگر آثار استاین بک در این است که داستان ذاتاً به انتقال پیام قائل است؛ پیامی که نصیحت میکند و مرزی پهن میان خوب و بد میکشد. مروارید در دفاع از سادهزیستی، حالا به هر قیمتی، قصه میگوید؛ قصهای که در آن ثروتمندان تنپرور و ظالم و طماع و بیرحماند و جماعت فقیر، مورد ستم واقعشده و دارای تام خصوصیات انسانی. اینجا خبری از انسانهای خاکستری نیست، حتی وقتی قهرمان داستان برای دفاع از جان خود و خانوادهاش مجبور به کشتن مهاجمان میشود. تغییر در اینگونه داستانها جایی ندارد و هرگز اتفاق نمیافتد.
در این داستانها رویای زندگی بهتر و نه حتی ثروتمندشدن، اندیشهای شیطانی به حساب میآید. همسایههای کپرنشین «کینو» پچ پچه به راه انداختهاند که مبادا او پس از فروش مروارید، شبیه ثروتمندان شود. در واقع دغدغه این کپرنشینان، تغییر رفتار کینو با آنان بهعنوان پیامد ثروتمندشدن است، نه اینکه این پول میتواند جان فرزند آنها را نجات دهد یا آینده خود و فرزندشان را نجات دهند. چنین جانمایهای داستان را به قصهای تماماً فولکلور تبدیل میکند.
مروارید، با ترجمهی نفیسه غفاری مقدم در نشر افق، زیر میراث جان استاین بک منتشر شده است.