قورماغه ای روی تیفال
قورماغه ای روی تیفال

شعر قورماغه‌ای و پنجاه کیلو آلبالو

کتابی و شاید ناکتابی که لازم  است از کنار آن به‌سادگی عبور نکنیم، مجموعه به اصطلاح شعر قورماغه ای روی تیفال سید رضا خاتمی است. قورماغه‌ای روی تیفال با عنوانش از همان ابتدا زنگ‌های خطری را در ذهن مخاطب به صدا درمی‌آورد. از این روی ما بر آنیم تا در گرامیداشت هزار سال شعر پارسی، بدون محافظه‌کاری و تسامح انگشت نقد را به‌سوی کتاب‌هایی دراز کنیم که از کتاب‌بودن و به‌ویژه در حوزه شعر، تنها نامش را بدون داشتن حتی چنین مشروعیتی به‌دوش می‌کشند. پوپ، نویسنده و فیلسوف بزرگ آمریکایی گفته است:«ایرانی‌ها شاعرانه‌ترین مردم زمین‌اند، به شهادت هزاران سال شاعرانگی». در ادامه سخن پوپ لازم است نگارنده یادآوری کند که شعر در دوره پیش از اسلام ریشه دارد و قدیمی‌ترین سند در دسترس بر این مدعا، گاثاهای اشوزرتشتِ پیامبر است؛ شعرهایی هجایی که آوای واژه در آن اصالت بیشتری دارد؛ همان شیوه‌ای که احمد شاملو در سرودن شعر سپید به‌کار برد. خاورشناسان و محققان نوین مغرب‌زمین به‌تازگی در یافته‌هایی مستند، نه تنها شعر فارسی را متأثر از شعر عربی ندانسته‌اند، بلکه قدمت اشعار عربی را به پس از فتح ایران توسط اعراب و نه در دوره جاهلیت نسبت می‌دهند. اشعاری که در دوره عباسیان با حضور و همت علمای ایرانی سروده و به دوره جاهلیت نسبت داده شده‌اند تا اعراب پیش از اسلام را روی نقشه تمدن جهان قرار دهند. بنابراین قدرت زبانی که شعر، ادبیات آن را یک تنه به دوش می‌کشید و حتی قدیمی‌ترین رمانس جهان، یعنی «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون» نظامی نیز منظوم هستند، ادبیات و به‌خصوص شعر فارسی را در مرتبه‌ای ورای ادب جهان متمدن قرار می‌دهد تا آنجا که هنوز شاهنامه فردوسی پنجمین کتاب پرفروش جهان است و خیام و حافظ و مولانا وجهه‌ای جهانی دارند که شاعرانی چون گوته از آنها تأثیر گرفته‌اند.

با چنین پیشینه‌ای از شعر کهن و تئوریسین بزرگی چون نیما یوشیج درباره شعر نو و مشقت‌هایی که در این ورطه کشید و زاده‌شدن شاعران بزرگی چون مهدی اخوان ثالث و فروغ فرخزاد و احمد شاملو و یداله رویایی و دیگران در عرصه شعر مدرن فارسی، امروزه با پدیده‌ قورماغه ای روی تیفال سید رضا خاتمی روبه‌رو هستیم؛ کسانی که بر موجی سوارند و خوب می‌تازند در این آشفته بازار چاپ کتاب.

قورماغه ای روی تیفال
قورماغه ای روی تیفال

شعر سپید تنها یک سیب سرخ داشت

از شعردزدان و مقلدان بی‌مایه از شعر سپید شاملو که همگی در حد خزعبلات باقی مانده‌اند، چراکه درخت شعر سپید اگر یک سیب سرخ داشت، تنها احمد شاملو آن را چید و خورد، که بگذریم، عده‌ای گویا آگاهانه شعر فارسی را به ورطه سقوط کشانده‌اند و هر روز به لطف ناشران بر تعدادشان نیز افزوده می‌شود. چندی پیش مجموعه‌ای به‌اصطلاح شعر! از سید رضا خاتمی با عنوان قورماغه ای روی تیفال به چاپ رسید که حیرت را حتی در جامعه دور از کتاب و شعر برانگیخت، چه رسد به بانیان جگرسوخته شعر امروز. این مجموعه با نام «قورماغه­‌ای روی تیفال» بسیاری حقایق را گوشزد می‌کند. شاید به نظر برسد که قورماغه‌ای روی تیفال سید رضا خاتمی نوعی از دنباله‌روی کورکورانه از شعر اَبزورد یا به‌نوعی شعر بی‌قیدی است که شاید بتوان چالز بوکوفسکی را نماینده آن دانست، شعری که اگر چه افسارگسیخته است و پیوندش را با شعر پیش از خود قطع می‌کند، اما به هیچ روی خالی از محتوا نیست؛ تصویر دارد و قصه می­‌گوید. البته باید گفت که آن هم متعلق به فرهنگ دیگری است و با این حال دارای محتوای غنی و ساختارمند است که مبحثی جداگانه را می‌طلبد، اما آنچه در مجموعه سید رضا خاتمی می‌خوانیم نه محتوا دارد، نه وزن، نه تخیل و از واژگان غنی تهی است و نمی‌تواند حتی در لحظه، مخاطب را درگیر خودش کند، مگر این‌که در لحظه، دود از کله مخاطب بلند کند:«که چه شد که کار شعر به اینجا کشید؟» بلی! موجی در حال سقوط و مبتذل که نه تنها در سقوط خودشان بسیار عجول‌اند که در از ریشه‌زدن گنجینه شعر فارسی و انتقال آن به آیندگان، نقش اول را بازی می‌کنند. می‌پرسید چرا؟

باید بگوییم که این شاعر با حمایت ناشر توانسته چرندی را به اسم «مجموعه شعر» وارد بازار و توجه جامعه را به خود معطوف کند. ناشری که می‌توانست با گزینشی درست و عادلانه و نخبه‌گرا، استعداد کشف کند، روی آن سرمایه‌گذاری کند و با حمایتش، آینده‌ای پرتلاش و مملو از امید را برای شاعری نوپا رقم بزند، در اقدامی شگفت‌انگیز دست به چاپ چنین سطرهایی می‌زند:

«زنم در حمام شامپوی تخم‌مرغی می‌زند/من شامپوی سیر می‌زنم/ اما زنم که از حمام می‌آید بوی تخم‌مرغ نمی‌دهد و من هم بوی سیر نمی‌دهم»!

ابتذالی از جنس «پنجاه کیلو آلبالو»

اینجا پرسش مهم این است که ناشر با چه اطمینانی روی چنین ابتذالی سرمایه‌گذای کرده است؟ آیا از فروش چنین مبتذلی مطمئن بوده است؟ و اگر مطمئن بوده، کجای این جامعه را باید کاوید و دید که درد کجاست تا بفهمیم درمان چیست؟ آیا باید گفت که جامعه ایرانی چنان سطحی شده که نه تنها شعر را نمی‌فهمد، نه تنها کتاب نمی‌خواند، بلکه همان اندک هزینه برای سبد کتابش را خرج چنین ابتذالی می‌کند؟ آیا روانکاوی جامعه‌ای چنین باعث شده تا مانی حقیقی هم در مقام کارگردان، فیلم بی‌سروته «پنجاه کیلو آلبالو» را که معرف حضور خواننده پیگیر هنر و ادبیات هست، بسازد و در اظهارنظری بگوید: «می‌خواستم فیلمی پرفروش برای عوام سطحی بسازم و ساختم».

مانی حقیقی کارگردان فیلم پنجاه کیلو آلبالو
مانی حقیقی کارگردان فیلم پنجاه کیلو آلبالو

اینکه کسی می‌داند فیلمی بی‎محتوا ساخته و در ضمن می‌داند که می‌تواند عده زیادی را به سینماها بکشاند و گیشه‌اش بفروشد و میلیاردی فیلمی را اکران کند، از چه دیدگاهی نشأت می‌گیرد؟ آیا ناشر هم چنین دیدگاهی نسبت به جامعه دارد که دست به چنین اقدام حیرت‌انگیزی می‌زند که نمی‌توان بر آن چشم بست و عبور کرد؟

غم بزرگ آنجاست که نه ناشری درجه چندمی که نشر چشمه به‌عنوان یکی از معتبرترین ناشران، دست به چاپ چنین ابتذالی زده است و مایه‌گذاشتن از اعتبارش در چاپ این سطرها می‌تواند معنادار و خطرناک باشد، آنقدر که بگوییم بانیان فرهنگ در بالاترین رده، عامداً تیشه به ریشه محتوای شعر و داستان و رمان -که این دو بحثی جداگانه دارند- زده است. لجام گسیختگی در شعر نو، پس از شاملو و مشخصاً شعر سپید، به میزان زیادی، ساختار شعر را از نُرم خارج کرد و به هر کسی که بتواند دلنوشته‌ای را سرهم کند، اجازه داد که نام شاعر بر خود بگذارد، اما چاپ کتاب –که نام کتاب از آن ساقط است- سید رضا خاتمی قابل اغماض نیست و قصه را از لونی دیگر می‌کند.

درختان را قطع نکنیم

به راستی اگر نمی‌توانیم شعر بگوییم و داستان بنویسیم موجبات قطع درختان و خروج ارز از کشور بابت کاغذ وارداتی را فراهم نکنیم و اجازه دهیم آنان که استحقاق ورود به حیطه فرهنگ را دارند، اما حمایت هیچ ناشر و سرمایه‌گذاری را ندارند، وارد این گود شوند تا شعر و ادبیات فراز و نشیب‌های مسیر خودش را طی کند و بشود، آنچه باید. چرا که هر گونه سهل‌انگاری درباره گزینش دست‌نوشته‌های مؤلفان و شاعران از سوی ناشران، خیانتی بزرگ به ادبیات غنی این سرزمین است که هنوز که هنوز است به هزار سال، بلکه بیشتر، تاریخ شعرش می‌نازد و بگذاریم همچنان در قله بماند و بنازد به آن همه طنازی و اندیشه و لطافت کلام. از همین روی است که مجله اوسان بی‌هیچ حبّ و بغضی، خطاها را بی‌تسامح نقد می‌کند تا سهمی اندک در گوشزد لغزش‌ها داشته باشد و بتوانیم سروسامانی به حال نزار شعر در اغمای فارسی بدهیم و منتظر جنازه بوگرفته شعر هزار ساله فارسی نباشیم.

 

 

یک دیدگاه

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید