فیلم پدر ساخته فلوریان زلر
یادداشتی بر فیلم پدر ساخته فلوریان زلر

فلوریان زلر را پیش از فیلم پدر، با نمایشنامه‌هایش می‌شناسیم که عمدتا به فارسی برگردانده شده و با اقبال خوبی هم از جانب کارگردان‌های ایرانی مواجه شده‌اند. او با نمایش پدر کاندید و برنده جوایز مهمی از جمله مولیر و تونی شده است. حالا وسوسه تصویر زلر را واداشته تا شاید با نمایشنامه بیشتر مشهورش به عالم سینما بیاید. فیلم پدر علاوه بر رویکرد تازه‌ای که به بیماری آلزایمر دارد، به دلیل ساختار نمایشنامه‌اش، مهم است که اینجا جای بحث و صحبت درباره آن نیست.

امروزِ روز، کم و بیش یکی از دوستان یا آشنایان هرچند دورمان دربند این بیماری هستند یاحداقل به گوشمان خورده است چگونه می‌توانند باشند و پدر، فارغ از تمام دلسوزی‌ها و اشک‌ها و آه‌هایی که می‌توانیم برای یک بیمار آلزایمری بریزیم ما را می‌ترساند. از هیبت چیزی که وقتی دچارش می‌شوی، ناشناخته است، راه فراری ندارد و افق درمانی برایش پیدا نیست. در این فیلم، از زاویه ذهن یک بیمار آلزایمری وارد داستانی می‌شویم که ساده و سرراست است به شرط اینکه دنیای آنتونی شبیه یک انسان معمولی باشد که نیست. در ابتدا به دلیل فرم کار، کمی شک می کنیم که نکند حق با آنتونی باشد اما کمی جلوتر که می‌رویم، حساب کار دستمان می‌آید که با چه چیزی طرف هستیم.

آدم‌های اطراف را می‌شناسیم گاهی قضاوتشان می کنیم و کمتر دلسوزشان می‌شویم چون شخصیت آنتونی به گونه‌ای پرداخته شده که مَنیتَش ما را با فاصله‌ای از او قرار می‌دهد که این فاصله، در جریان فیلم کم و زیاد می‌شود ولی مانع ازین نمی‌شود که در هیبت یک انسان آلزایمری درآییم و از عاقبت کار خودمان بترسیم.

پیش از زلر، نمایشنامه‌نویسان زیادی پا به دنیای تصویر گذاشته‌اند که گاه موفق و گاه دست خالی برگشته‌اند با آنکه در دنیای تئاتر حرف‌های بسیاری برای زدن داشته‌اند. از جمله کسانی که پیش ازین دست به کار اقتباس از نمایشنامه‌های خودشان شده‌اند، می‌توان به دیوید ممت، نیل سایمون، تریسی لتس و آگوست ویلسن و …. اشاره کرد. در میان این اسامی، کسی مانند مارتین مک‌دونا اولین قدم‌هایش را در دنیای سینما مستقل از نمایشنامه‌هایش برمی‌دارد و بااینکه نمایشنامه‌هایش، بسیار مورد تحسین مخاطبان و منتقدان قرار می‌گیرد، تا اینجای کار، تنها می‌توان، دنیای نمایشنامه‌هایش را در فیلم‌هایش پیدا کرد. اما فیلم‌ها راه خودشان را می‌روند و سعی می‌کنند قواعد بازی فیلمنامه را رعایت کنند.

فیلمنامه و نمایشنامه به دلیل اشتراک در عنصر دیالوگ، در ظاهر شبیه ترین قالب‌های نوشتاری بهم هستند اما پای جزئیات و ساختار که در میان باشد دو دنیای کاملا متفاوت را دنبال می‌کنند، از همین روی، نمایشنامه‌نویسان بزرگ، بیشتر، در برگرداندن کارهایشان به فیلمنامه ناکام می‌مانند مگر اینکه راهکاری بیندیشند تا از ساختار سفت و سخت نمایشنامه فرار کنند. در فیلم، کلام نیاز به مابه‌ازا پیدا می‌کند آنهم از جنس تصویر در جای خود و بنا به نیاز فیلمنامه وگرنه پایش را فراتر از تئاتری که فیلمبرداری و تدوین شده، نمی‌گذارد.

فلوریان-زلر
فلوریان زلر

راهکار زلر، برای تبدیل شدن نمایش به فیلم بیشتر در انتخاب درست و به جای بازیگرانی است که ما پیشتر با نقش‌هایی آنها را به خاطر می‌آوریم که مستاصل شدنشان ما را می‌آزارد. آنتونی هاپکینز فرای شخصیت پردازیش در پدر، همچنان پیشینه، هانیبال لکتر را با خود به همراه دارد و تصور درهم شکستن این تصویر بیش از همه برای ما ناخوش آیند است، که البته آنتونی هاپکینز با بازی به جا و قدرتمندش حواسمان را از ضعف فیلمنامه پرت می‌کند و دست ما را می‌گیرد و تا پایان با قدرت تمام جلو می‌برد. نمایشنامه پدر را که -توسط ساناز فلاح فرد به فارسی هم برگردانده شده، ورق که بزنیم، مکان اتفاقات، آپارتمانی‌ست که دائم خالی و خالی تر می‌شود که بی‌شباهت به زندگی پدر نیست که رفته رفته هرچه که مایه مباهات و دلبستگیش است از دستش می‌رود و بیشترِ غرور و منیتش در طول کار جریحه‌دار می‌شود.

این را می‌شود بر صحنه نشان داد اما در فیلم جایش را به تغییر آپارتمان ها می‌دهد و تنها به گفتن دیالوگ‌هایی که به دخترش “آن” گوشزد می‌کند “چرا خانه خالی ست؟” بسنده می‌کند که احتمالا دربرابر تمهید نمایش بازنده است. پدر حاضر به پذیرفتن نقصانی که در زندگیش او را به زوال می‌برد نیست و مشکلش را به فراموشی دخترش نسبت می‌دهد اما این عدم پذیرش پایدار نیست، در نهایت امر، درهم می‌شکند و به جایی می‌رسد که از آن تشکر می‌کند و در صحنه‌هایی شکستن و درخود رفتنش را می‌بینیم. این فرورفتن‌ها و تغییر حال و هوا، در مکث‌ها و سکوت‌های فضای صحنه تئاتر، معنا دارترند و بیشتر سهمگین‌اند که در فیلم جای چندانی برای آنها نیست.

رویای آن برای خفه کردن پدر، که در نمایشنامه به صورت تک‌گویی اجرا می‌شود، در فیلم به تصویر در می‌آید اما در کدامیک ازین دو، شخصیت آن بهتر نمایش داده می‌شود؟ فیلم دراینجا خوب عمل نمی‌کند و شخصیت‌پردازی آن دچار خدشه می‌شود. هرچند نویسندگان تمام سعیشان را کرده‌اند تا با گنجاندن صحنه‌هایی که بیشتر خارجی گرفته شده، این نقیصه را برطرف کنند اما باز سایه ساختار نمایشنامه سنگینی می‌کند. حتی تاریکی، در پایان نمایش پدر نمود دیگری دارد. صحنه آخر، دیدن پدری با مشخصاتی که گفته شد و حالا در خانه سالمندان مانده است و راه به جایی ندارد، صحنه تاریک می‌شود و این تاریکی در جان مخاطب می‌نشیند و او را بیشتر در خود فرو می برد و با هزار فکر در تاریکی و سکوت عمیق رها می‌کند. اما در فیلم عملا چنین امکانی وجود ندارد، دوربین به سمت حیاط پر دار و درخت خانه سالمندان حرکت می‌کند و با وزش باد در میان درختان پایان فیلم اعلام می‌شود.

فیلم پدر به عنوان یک نمونه از مجموعه فیلم‌هایی که درباره آلزایمر ساخته شده‌اند زاویه دیدی مناسبی برای ورود یافته و همین است که اینچنین مورد اقبال واقع می‌شود -که بازی بازیگران هم در آن بی‌تاثیر نیست. فیلم می‌تواند از لحاظ محتوایی خودش را از بقیه فیلم‌های مشابه که شاید محبوب‌ترین آنها عشق و همچنان آلیس باشد، متمایز کند اما نمی‌تواند از ساختار نمایشنامه‌اش بگریزد و همچنان شاهد نمایشنامه‌ای هستیم که به تصویر کشیده شده و تدوین شده است و نسبت به فیلم حرف اول را می زند.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید