آیا این چهره یک قاتل است؟
فیلم تلویزیونی «تو جک را نمی شناسی» (یا بر اساس بعضی ترجمهها؛ «تو نمیدانی! جک»)، محصول سال ۲۰۱۰ آمریکا، به کارگردانی «بری لوینسون» و بازیگری آل پاچینو، جان گودمن و سوزان ساراندون، یکی از فیلمهای تلویزیونی جنجالبرانگیز شبکه HBO در سالهای اخیر است که در این یادداشت به بررسی آن میپردازیم.
داستان فیلم «تو جک را نمی شناسی» درباره فعالیتهای پاتولوژیست آمریکایی-ارمنی، دکتر جک کورکیان (معروف به دکتر مرگ) بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۸ در رابطه با کمک به «مرگ آسان» یا همان اوتانازی بیماران لاعلاج در شهر دیترویت و حومه آن، در ایالت میشیگان آمریکاست. تعداد این موارد به گفته خود دکتر کورکیان، صدوسی مورد کمک به خودکشی این بیماران بوده است. دکتر کورکیان در جواب کسانی که این عمل را، قتل میدانستند، آن را «خدمات پزشکی برای یک بیمار در حال رنج و بسیار مریض» مینامید.
در این مسیر خواهرش و یکی از دوستان دوره تحصیلش نیز به کمک او میآیند. در نهایت دکتر جک کورکیان پس از چند بار بازداشت، در سال ۱۹۹۹ به اتهام قتل عمد درجه دوم، به مجازات زندان ۱۰ تا ۲۵ سال محکوم و پس از طی کردن ۸ سال از دوره محکومیت خود، بهعلت بیماری و به شرط متوقفکردن فعالیتهایش، در سال ۲۰۰۷ از زندان آزاد شده و در سال ۲۰۱۱ بر اثر بیماری ذاتالریه از دنیا میرود.
بری لوینسون، کارگردان پرآوازه آمریکایی که فیلمهای موفقی چون: «مرد بارانی» (که جایزه اسکار بهترین کارگردانی در سال ۱۹۸۸ را نصیب لوینسون کرد)، «صبح بخیر ویتنام»، «باگزی»، «افشاگری»، «راهزنان» و «چه اتفاقی افتاد» را در کارنامه دارد، در طول بیش از چهل سال فعالیت هنریاش، در عرضه سینما و تلویزیون چهل فیلم بهعنوان کارگردان، بازیگر و یا تهیهکننده راهی پردههای سینما و صفحههای تلویزیون کرده است.
سخن در رابطه با فیلم «تو جک را نمی شناسی» بسیار است، چرا که موضوع فیلم که همان مرگ از روی ترحم است، بهخودی خود، بینهایت چالشبرانگیز است و بهطور قطع اگر در محفلی به بحث و گفتوگو گذاشته شود، ساعتها دربارهاش صحبت خواهد شد و از آنجایی که، اتانازی در بسیاری از کشورهای جهان و نزد بسیاری از افراد به هیچوجه پذیرفته نیست و بحثی تقریباً جدید در جهان مدرن است، این بحثها عمدتاً در نهایت به نتیجهای نمیرسد و گاهی (طبق مشاهدات نگارنده) منجر به دعوا و حتی ضربوشتم میشود. از اینرو، بحث درباره موضوع اصلی فیلم را کنار گذاشته و به وجوه دیگر آن میپردازیم.
یکی از نکات قابل تأمل درباره فیلم «تو جک را نمیشناسی»، فرمت استفاده شده برای ساخت آن است؛ فیلمی که با تدبیر کارگردان، بری لوینسون، بهجای یک فیلم سینمایی، سر از قاب تلویزیون درآورده است. و این انتخاب، انتخابی بینهایت هوشمندانه بوده است، زیرا با توجه به اندازه نماها و دکوپاژ تعریفشده در این فیلم، بهترین گزینه برای نمایش، همان تلویزیون است. این فیلم اگر یک فیلم سینمایی میبود، بیشک، حوصله مخاطب را در سالن تاریک سر میبرد و موضوع جذاب فیلم را نیز هدر میکرد.
ممکن است این مبحث کمی عجیب بهنظر بیاید، ولی واقعیت امر این است که یک دکوپاژ یکسان میتواند در دو اندازه متفاوت، اثراتی کاملاً متضاد در ذهن بیننده ایجاد کند؛ (نگاه کنید به نود درصد از فیلمهای ساخته و اکرانشده در سینمای ایران که اقبالی در گیشه سینما به دست نیاوردهاند، در صورتی که شاید در تلویزیون جذابتر میبودند).
نکته دیگری که به جذابشدن فیلم کمک کرده است، ساختهشدن فیلم بهصورت داستانی، و نه مستند است؛ که این امر نیز به مدد هوش و تجربه بری لوینسون، اتفاق افتاده است؛ چرا که «تو جک را نمیشناسی»، با توجه به موضوع تأملبرانگیزش، بهشکل کامل، پتانسیل تبدیلشدن به یک فیلم مستند را دارد که با استفاده از تصاویر آرشیوی و مصاحبههای گوناگون تهیه شده باشد و شاید در دست کارگردانی دیگر، بهعلت وسوسهبرانگیزبودنش، بهصورت یک فیلم مستند ساخته میشد، که بیشک فیلمی بیرمق از آب درمیآمد. دلیل این امر نیز پرواضح است؛ فیلمنامه و یا کتابی که فیلمنامه از آن اقتباس شده، حاوی جنبههای بینهایت پرکشش و جذاب از نظر بار دراماتیک است که به یقین در ساختار داستانی دراماتیزهشده، مخاطب را بسیار بیشتر درگیر چالش ذهنی شخصی میکند. یک نمونه از این دراماتیزهشدنها در فیلم «تو جک را نمیشناسی»، آنجایی است که با آغاز یک سوم نهایی فیلم، دکتر جک کورکیان (با بازی فوقالعاده و ستودهشده آل پاچینو)، با وجود اینکه در تمام دعویهای حقوقی علیه کارش، پیروز شده، تصمیم میگیرد پرونده را حتی به قیمت نابودشدن حرفه و محکومشدن خودش، دوباره به جریان بیاندازد، چرا که معتقد است کاری که انجام میدهد برای کمک به بشریت است و مردم باید با بررسی دادگاه او به آگاهی دست یابند؛ و این مهم را با تزریق مستقیم به یکی از مریضهایش و فیلمبرداری از مراحل مرگ او و انتشار فیلم در رسانهها انجام میدهد. به همین دلیل، دادگاه فدرال مجبور است او را به دادگاه باز فراخواند. آیا این ساختار روایی در فیلمی مستند قابل اجرا میبود؟ نمونههایی از این دست در فیلم به وفور یافت میشود.
عوامل سختافزاری ساخت فیلم آیا تو جک را میشناسی، مانند فیلمبرداری، طراحی صحنه، موسیقی و غیره، همگی در سطح بسیار بالا و به شکل کلاسیک فیلمسازی، (به اختیار و فرمان بری لوینسون کارگردان) طراحی و اجرا گردیده است.
و اما نکتهای نیز در رابطه با تیتراژ آغازین فیلم. تیتراژ تو جک را نمیشناسی، تشکیل شده از یک سری تصاویر سیاه و سفید از مراحل انجام اتانازی، به شکلی که دکتر جک کورکیان آن را انجام میدهد، و دوربین روی این تصاویر حرکت میکند. تصاویر عنوانبندی تاحدود زیادی بازگوکننده جریانی است که مخاطب قرار است با آن مواجه شود. روی این تصاویر اسامی عوامل فیلم ظاهر میشود که با فونتی نیمهقرمز- نیمهسفید نوشته شده است. این امر شاید به دلیل دودستگی نظرات در رابطه با موضوع اتانازی باشد. رنگ قرمز نماینده عدهای که این عمل را قتل عمد میدانند، و رنگ سفید نماینده آن عده قلیلی که آن را، به آرامشرساندن و رستگارکردن بیمار لاعلاج قلمداد میکنند.
بری لوینسون اما، به نظر، طرفدار پروپا قرص مرگ از روی ترحم است؛ چرا که فیلم با یک فید این (Fade in) به رنگ سفید آغاز، و با یک فید اوت (Fade out) از روی رنگ سفید پایان مییابد.