همواره به دنبال این هستیم که بدانیم چه چیزی قرار است رخ بدهد
«همواره میدانیم چیزی در حال وقوع است.»
از کتاب تقدیم به گلرخ با عشق و نفرت اثر سیامک گلشیری
ما هم در «تقدیم به گلرخ، با عشق و نفرت» همواره میدانیم که شخصیت راوی در حال اشتباه است. «تقدیم به گلرخ، با عشق و نفرت» رمانی از سیامک گلشیری است. داستان در ایران معاصر اتفاق میافتد. جزییات و کشمکشها در شمال ایران و تمام قصه در یک شب است. در بخشهایی از کتاب فلاشبکهایی به دورههای قبلی زندگی گلرخ و راوی میبینیم. داستان این رمان جایی اطراف چالوس به پایان میرسد و سایر مکانها در واقع مناطقی هستند که در فلاشبکها یا خردهروایات مطرح میشوند.
سیامک گلشیری با استفاده از زبان شفاف و قوی خود تصویری از زندگی در جامعهی امروزی ایران نشان میدهد. زندگی مردمی از طبقهی متوسط و یا متوسط به بالای جامعه که گاه با چالشهای میانسالی مواجهه شدهاند و یا بهنوعی با اشتباهات قبلی خود دستبهگریبان هستند. رمان قصهی مرد نویسندهای را روایت میکند که به درخواست همسر سابقش؛ گلرخ؛ به جلسهای ادبی در شمال ایران؛ چالوس؛ دعوت میشود. جلسه در ویلایی زیبا با چشماندازی منحصربهفرد است که او را بسیار تحتتأثیر قرار میدهد. او اکنون نامزدی دارد و همسر سابقش نیز ازدواج کردهاست. شروع رمان مرد درحال رانندگی به سمت چالوس است؛ با وجود اینکه اشتیاقی برای این سفر ندارد.
سالها بود که پا به هیچ جلسهای نگذاشته بودم نه برای کتابهای خودم؛ نه برای کتابهای دوستانم؛ تا اینکه زن سابقم تلفن کرد و گفت: …
در بخشهای ابتدایی میبینیم نویسنده ادعا میکند که داستانهایش را بر اساس تخیل یا کابوسهایش مینویسد درحالیکه گلرخ با این موضوع مخالف است و تأکید میکند او در واقع داستانهایش را با اقتباس از زندگی اطرافیان یا مردمی مینویسد که با آنها همنشینی میکند یا برایش درد دل میکنند. در طی داستان چندین بار به این موضوع اشاره میشود، به نظر این تمهید مناسبی است که سیامک گلشیری از آن استفاده کرده؛ تا اهمیت این موضوع از قبل برای خواننده دو چندان شود. نکتهی جالبی که نظر گلرخ را تأیید میکند این است که آقای نویسنده برای آنکه خودش را راضی کند تا با آن همه بیحوصلگی و بیمیلی در جلسه شرکت کند تنها شنیدن چند داستان است:
«دلم نمیخواست همانجا در لحظهی ورود بگویم میخواهم بعد از جلسه برگردم، فکر کردم بد هم نیست یکی دو ساعتی بمانم و چند داستان بشنوم و بعد برگردم تهران.»
همسر فعلی گلرخ مدتی پیش او را ترک کرده و این تبدیل به چالش اینروزهای زندگی او شدهاست. در همین بخش متوجه میشویم زنانی که در این جمع حضور دارند هر یک به نوعی تمایل زیادی به برقراری ارتباط با نویسنده از خود نشان میدهند و این تمایل در پیش نگاه گلرخ اتفاق میافتد و او هم به این موضوع توجه دارد. آقای نویسنده سعی میکند به داستان نگار گوش کند؛ اما از عهدهی این کار برنمیآید و ترجیح میدهد صدای دریا را بشنود؛ با این حال خارج از بخشهای رسمی جلسه به روایات بسیاری که دیگران بازگو میکنند، گوش میدهد.
رمان از همان ابتدا میبایست داستان، نوشتار، گفتار و زبانش به گونهای باشد تا ژانر اثر را مشخص کند. باید گفت که سیامک گلشیری در «تقدیم به گلرخ، با عشق و نفرت» این کار را کرده است. راوی خیلی زود به این موضوع اشاره میکند که داستانهایش را بر اساس کابوسهایش مینویسد و نویسندهی داستانهایی با ژانر جنایی و خشن است.
در همان ابتدا درمییابیم با رمانی وهمآلود یا جنایی روبهرو هستیم. خردهروایاتی که مطرح میشوند نیز در خدمت روایت اصلی و ژانر هستند و کمک میکنند بر این اصل صحه گذاشته شود.
«میدونی که شوهر و بچههاش تو یه تصادف مردهن؟»
«نه اصلاً نمیدونستم. این چیزها رو برام تعریف نکرد.»
«خودشم بوده. نشسته بوده کنار شوهره. ماشین پرت میشه تو درّه. خونوادهش تیکه تیکه میشن؛ ولی اون یه خراش هم برنمیداره. باورت میشه؟ حتی یه خراش.»
«به خاطر همین میگی آدم نحسیه؟»
«نه میگن هر جا میره با خودش نحسی میآره»
وقتی داشتم نوک انگشتهایم را روی شقیقههایم میکشیدم، گفتم: «از تو تعجب میکنم. واقعاً به این چیزها اعتقاد داری؟» برگشته بود کنار نرده. گفت: «اگه بگم درست دو ماه قبل از غیبشدن حسام بهم گفته بود که یه اتفاق خیلی بد برام میافته، حرفمو باور میکنی؟ درست دو ماه قبلش. منو برد تو همون بالکن و بهم گفت احساس میکنه یه چیز بدی داره تو زندگیم اتفاق میافته.»
گلشیری خواننده را به دنیای شخصیتهایش میکشاند و احساسات آنها را بهخوبی منتقل میکند. شخصیتهای فرعی این داستان، نگار، شهراد، حسام و پونه که مهم هم هستند، کمتر توصیفشدهاند و آنها را بیشتر از روی کنشهایی میشناسیم که در خردهروایتها آورده شده، دو شخصیت اصلی راوی و گلرخ بهخوبی پرداختشدهاند. گلرخ عجیب، روانرنجوری بالا، برونگرا، باهوش، خلاق، هنرمند، هوشیار و آگاه و به زمان و مکان و نکته سنج است. او کنترلگر است.
«همینالان روشنش کن.»
خواننده میتواند به درستی نحوهی واکنش شخصیتها را در شرایط مختلف دریابد و با آنها ارتباط برقرار کند؛ او آنچه شخصیت تجربه میکند را درک کرده و با آن ارتباط برقرار میکند. گاهی میخواهد بداند اگر به جای شخصیت درموقعیت مشابهی بود چه میکرد. پردازش هر شخصیت به کمک کنش، گفتوگو و توصیف موقعیت انجام میشود. خواننده قادر است مردانگی قابل پیشبینی را در شخصیت راوی ببیند اما راوی شخصیتی ضد زن نیز ندارد. گرچه همچنان مانند بسیاری از مردان فکر میکند که زنان بهتر است به مردان غریبه در لباس دوست اعتماد نکنند. او محافظهکار و سهلانگار است و گاهی تصمیمهای سادهانگارانهاش خواننده را نگران میکند.
در این داستان انواع کشمکش را میبینیم در یک سوم ابتدایی داستان که البته ریتم کندتری دارد و به نظر میرسد تا حدودی ضعف آن باشد؛ بیشتر کشمکشها از نوع کشمکش با خود است و به تدریج در بخش میانی کشمکش از نوع کشمکش با دیگری ظهور میکند. در یک سوم انتهایی علاوه بر این که ریتم و تمپو بالا میرود شاهد کشمکش شخصیتها با جهان پیرامون هستیم. ریتم در این بخش طوری است که خواننده لحظات نفسگیری را تجربه میکند.
اگر بخواهیم از بین چهار ژانر بنیادی که ارسطو در نخستین تعریفش از ژانرها ارائه میدهد ژانر مناسبی برای اثر انتخاب کنیم به نظر ژانر تراژیک پیچیده مناسب آن است و خیلی زود در مییابیم براساس تفکیک گوته عشق و انتقام تم کلی رمان است. از بین سی و شش موقعیت دراماتیک پولتی (Polti) میتوان همنشینی موقعیتهای مختلف را در این رمان بررسی کرد، احساسات و موقعیتهایی چون عشق، ترس، انتقام همراه با نگاه روانشناختی در کنار هم ترکیب شدهاند؛ با اینحال بر اساس تقسیمبندی رابرتمکی ژانری که داستان در آن قرار میگیرد «ژانر جنایی» با «قصهی انتقام از دید قربانی» است.
انتخاب ژانر درست مثل انتخاب راوی محدودکنندهی امکانات نهفته یک رمان است چرا که قراردادهای خاصی به آن تحمیل میکند که خواننده فیالذاته به آن آگاه است. سیامک گلشیری با موفقیت از این محدودیتها گذر کرده و توانسته کشمکشهای ژانر جنایی را به امر شخصی تبدیل کند. نویسنده از امکانات و محدودیتهای راوی نامعتبر نیز به خوبی بهره برده است.
البته باید گفت جذابیت اصلی «تقدیم به گلرخ، با عشق و نفرت» تحت تأثیر طرح روایی خوب آن است، رابطهی علت و معلولی حوادث در طی سفر راوی بهصورت خطی و منطقی پیش میرود. علاوه بر اینکه تمهیدها به موقع استفاده شده درعینحال توصیفها، فلاشبکها و دیالوگها اشارهای به گذشتهی شخصیتها دارد.
همان میز آرایشی بود که از خانهی خودمان آورده بود و من با دیدنش یاد اتاقخواب خودمان افتادم؛ درست همین آینه که آنجا بود و من مدتها بود که از یادش برده بودم.
استفاده از نمادهای مختلف در خدمت تم و احساس زیباییشناسانهی رمان آمده. اشاره به تاریکی، فضاهای وهمآلود، پرندگان چوبی در آبنما و یا اشاره به فرشتهای که داخل حوضی ایستاده برای گنجانیدن مفهوم اروس (Eros)؛ خدای عشق از اساطیر کهن یونان؛ و انگشتی که جای تیروکمان اروس را گرفته است، نشانی از استفاده از نمادها دارد. صرف نظر از اینکه تا چه حد آن پیام نمادین به درستی منتقل شده گلشیری امیدوار بوده خواننده به خوبی با این حس و حال آشنا باشد.
«دختربچهای با بالهای بزرگ از وسط آن سربرآورده بود و از نوک انگشتی که به سمت ما نشانه رفته بود آب بیرون میزد.»
درمجموع «تقدیم به گلرخ، با عشق و نفرت» علاوه بر اینکه کمک میکند با فضای حاکم بردنیای نویسندگان و نشر در ایران امروز آشنا شویم پیچیدگیهای روابط انسانی و غیرقابلپیشبینی بودن آن را هم به رخ میکشد و درسایهی دوگانههایی مثل «عشق و نفرت؛ رازداری و افشای راز؛ اعتماد و بیاعتمادی؛ محدودهی حریم خصوصی و عمومی؛ تقابل آرزوها و واقعیت؛ گذشته و آینده؛ خرد و جنون؛ ترس و شهامت» روایتی جذاب برای خواندن پیش روی شما میگذارد.
این اثر به چاپ پنجم رسیده و رادیو گوشه و فیدیبو نیز نسخهی صوتی این کتاب را با صدای خود نویسنده عرضه کردهاند. به گفته بسیاری از خوانندگان در فضای مجازی، آنها، این رمان را یک ضرب خواندهاند و همین، بیشک میتواند معیاری باشد تا مطمئن باشیم رمان اسلوب محکم و استواری دارد. اگر به داستانهای عاشقانهای که کار را به تحلیل روابط انسانی میکشانند علاقمند هستید این داستان را دوست خواهید داشت.